ز اول ره عشق تو مرا سهل نمود

‌ز اول ره عشق تو مرا سهل نمود

پنداشت رسد به منزل وصل تو زود

گامی دو سه رفت و راه را دریا دید

چون پای درون نهاد موجش بربود
دیدگاه ها (۰)

هـرچہبیشتر فکـر مےکنمکمـتر بہ یاد مےآورم خـودم را ؛پیـش از ع...

دوستان گویند:سعدی؛خیمه بر گلزار زن!من گلی را دوست می‌دارم که...

صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما راولی من باز پنهانی تُرا هم ...

محبوبم! شما طعم چای چین اول دشت های لاهیجان اید، یک قندان قن...

همچو من وصل تو را هیچ سزاواری هست؟یا چو من هجر تو را هیچ گرف...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

به سینه می‌زندم سر دلی که کرده هوایت!دلی که کرده هوای کرشمه‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط