BTS, Roman
#زندگی_من
#ادامه_پارت_بیست_و_ششم
سونا- این همون دختره ای هست که گفتی بی خانمان!؟هه! خب بهش پول میدادی بهتر بود،، ممکنه ازت سواستفاده کنه...
[آروم باش یوشی، تو هیچکار نکردی، آروووووم]
صدای دوستاش هم دراومدن.
..- هی سونا، اینطوری نگو طفلی گناه داره..
سونا- جین، خب مگه تقصیر تهیونگ!
[پس اسم این جین!]
..- نه ولی مگه تو تهیونگ و نمیشناسی.. اون دوست داره تو همه کارا کمک کنه،، این همینطوری خوشه به ما هم ربطی نداره.
سونا- وا! مثل اینکه من دوست دختر تهیونگما! اگه این دختره...
تهیونگ- سونا کافیه.. چرا دارین درمورد من تصمیم میگیرین! جین، جیمین،، شما هم بس کنین لطفا.
به سمت تهیونگ رفتم تا جام ها رو بدم. خیلی دلخور بود، یک لحظه احساس کردم بخاطر بودن من و دعوا کردن با دوست دخترش.. واقعا حالم بد شد.
جام رو قبول نکرد[به درک]
سینی دیگه خالی شده بود، برگشتم تا دوباره جام بریزم.
یکم حالم گرفته شد، هانول از موقعیتم فهمید.
هانول- یوشی چیزی شده؟
من- نه عزیزم خوبم.
لبخندی زد و جام ها رو پر کرد.
هانول- میخوای من ببرم؟
من- اینطوری همه کارارو تو انجام میدی، نه خودم میبرم.
هانول- هرجور راستی
سینی رو از دستش گرفتم و به سمت مهمونا حرکت کردم.
یکی یکی، به همه دادم. پسرا که خیلی خورده بودن با دوست دختراشون وسط میرقصیدن. بعضی از دخترا هم که مست کرده بودن، وضعیت و قرمز کرده بودن.[اَییییی، چندشا!]
(۳ ساعت بعد)
(خسته)من- هانول، اینا نمیخوان برن؟!
هانول- نه بابا هنوز هستن! تا ۱:۰۰ یا ۲:۰۰ شب هستن.
(خسته) من- واااای خدا! میشه من یکم برم تو اتاقم، ببخشید ولی خیلی خسته ام.
هانول- اره حتما، اتفاقا تو فقط راه رفتی، ایندفعه من جام ها رو میبرم.
من- میگم....
هانول- چیزی میخواستی بگی؟
من- اره.. ا... میخواستم بگم... میتونم شراب هم ببرم؟
هانول از تعجب شاخ دراورد
(تعجب)هانول- چیی؟! ا.. آره میتونی.. ولی مطمئنی؟! این جماعت مستن ها! ممکنه بیان اتاقت!
من- نه من درب و قفل میکنم.
هانول- هرجور راحتی، حالا چقدر میخوای ببری؟
شیشه ای که کنار دستم بود و برداشتم، توش ۳ چهارم شراب داشت.
من- همین و میبرم
(تعجب)هانول- مطمئئئئن؟
من- ارههه
هانول- باشه، فقط کار دست ما ندیا!
من- اوکی، مرسی.
بغلش کردم و به سمت اتاقم دویدم.
#BTS#ARMY_BTS#BTS_ARMY#ARMY#Jungkook#Teahyung#Namjoon#RM#R_M#J_hope#Jin#Jimin#Suga#Yoongi#AgustD#Nam_jin#Namjin#Teah_kook#Teahkook#Teah_jin#Teahjin#Jin_kook#Jinkook#Nam_kook#Namkook#Roman#Zendegi_man#Roman_Zendegi_man#yooshi
#بی_تی_اس#آرمی_بی_تی_اس#بی_تی_اس_آرمی#آرمی#جونگکوک#جونگ_کوک#تهیونگ#ته_هیونگ#نامجون#آرام#آرم_ام#جیهوپ#جی_هوپ#جین#جیمین#شوگا#یونگی#آگوست_دی#نام_جین#نامجین#ته_کوک#تهکوک#تهجین#ته_جین#جین_کوک#جینکوک#نامکوک#نام_کوک#رمان#رمان_زندگی_من#زندگی_من#یوشی
#ادامه_پارت_بیست_و_ششم
سونا- این همون دختره ای هست که گفتی بی خانمان!؟هه! خب بهش پول میدادی بهتر بود،، ممکنه ازت سواستفاده کنه...
[آروم باش یوشی، تو هیچکار نکردی، آروووووم]
صدای دوستاش هم دراومدن.
..- هی سونا، اینطوری نگو طفلی گناه داره..
سونا- جین، خب مگه تقصیر تهیونگ!
[پس اسم این جین!]
..- نه ولی مگه تو تهیونگ و نمیشناسی.. اون دوست داره تو همه کارا کمک کنه،، این همینطوری خوشه به ما هم ربطی نداره.
سونا- وا! مثل اینکه من دوست دختر تهیونگما! اگه این دختره...
تهیونگ- سونا کافیه.. چرا دارین درمورد من تصمیم میگیرین! جین، جیمین،، شما هم بس کنین لطفا.
به سمت تهیونگ رفتم تا جام ها رو بدم. خیلی دلخور بود، یک لحظه احساس کردم بخاطر بودن من و دعوا کردن با دوست دخترش.. واقعا حالم بد شد.
جام رو قبول نکرد[به درک]
سینی دیگه خالی شده بود، برگشتم تا دوباره جام بریزم.
یکم حالم گرفته شد، هانول از موقعیتم فهمید.
هانول- یوشی چیزی شده؟
من- نه عزیزم خوبم.
لبخندی زد و جام ها رو پر کرد.
هانول- میخوای من ببرم؟
من- اینطوری همه کارارو تو انجام میدی، نه خودم میبرم.
هانول- هرجور راستی
سینی رو از دستش گرفتم و به سمت مهمونا حرکت کردم.
یکی یکی، به همه دادم. پسرا که خیلی خورده بودن با دوست دختراشون وسط میرقصیدن. بعضی از دخترا هم که مست کرده بودن، وضعیت و قرمز کرده بودن.[اَییییی، چندشا!]
(۳ ساعت بعد)
(خسته)من- هانول، اینا نمیخوان برن؟!
هانول- نه بابا هنوز هستن! تا ۱:۰۰ یا ۲:۰۰ شب هستن.
(خسته) من- واااای خدا! میشه من یکم برم تو اتاقم، ببخشید ولی خیلی خسته ام.
هانول- اره حتما، اتفاقا تو فقط راه رفتی، ایندفعه من جام ها رو میبرم.
من- میگم....
هانول- چیزی میخواستی بگی؟
من- اره.. ا... میخواستم بگم... میتونم شراب هم ببرم؟
هانول از تعجب شاخ دراورد
(تعجب)هانول- چیی؟! ا.. آره میتونی.. ولی مطمئنی؟! این جماعت مستن ها! ممکنه بیان اتاقت!
من- نه من درب و قفل میکنم.
هانول- هرجور راحتی، حالا چقدر میخوای ببری؟
شیشه ای که کنار دستم بود و برداشتم، توش ۳ چهارم شراب داشت.
من- همین و میبرم
(تعجب)هانول- مطمئئئئن؟
من- ارههه
هانول- باشه، فقط کار دست ما ندیا!
من- اوکی، مرسی.
بغلش کردم و به سمت اتاقم دویدم.
#BTS#ARMY_BTS#BTS_ARMY#ARMY#Jungkook#Teahyung#Namjoon#RM#R_M#J_hope#Jin#Jimin#Suga#Yoongi#AgustD#Nam_jin#Namjin#Teah_kook#Teahkook#Teah_jin#Teahjin#Jin_kook#Jinkook#Nam_kook#Namkook#Roman#Zendegi_man#Roman_Zendegi_man#yooshi
#بی_تی_اس#آرمی_بی_تی_اس#بی_تی_اس_آرمی#آرمی#جونگکوک#جونگ_کوک#تهیونگ#ته_هیونگ#نامجون#آرام#آرم_ام#جیهوپ#جی_هوپ#جین#جیمین#شوگا#یونگی#آگوست_دی#نام_جین#نامجین#ته_کوک#تهکوک#تهجین#ته_جین#جین_کوک#جینکوک#نامکوک#نام_کوک#رمان#رمان_زندگی_من#زندگی_من#یوشی
- ۱.۸k
- ۰۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط