BTS, Roman

#زندگی_من
#پارت_بیست_و_شش

تهیونگ- به به! رفیقای قدیمی!

به مهمون نگاهی انداختم، یک پسر که نه،، سه تا بودن، اونم با دوست دختراشون.[مثل اینکه قرار گذاشتن با هم بیان]

..- سلام به داداشم

همونطور بهشون خیره بودم،، باید میفهمیدم رفیق صمیمیاش کیاین. خیلی دوست داشتم بدونم اونا هم مثل تهیونگ هستن یا نه..

من- هی هانول، اسم اونا رو میدونی؟
هانول- هرچی تو میدونی منم میدونم، منم تا به حال توی این پارتی نبودم.
من- هوووووو.. پس باید خودمون بفهمیم.
هانول- اوم.. بریم برای پذیرایی؟
من- مطمئنی؟! اما هنوز که کسی نیومده!

ما همونطور تو فکر بودیم که باید چیکار کنیم، که دیدم تهیونگ هانول و صدا میزنه.[وااای خوب شد من و صدا نزززد! وگرنه از خجالت آب میشدم!]

تهیونگ- هانول، بیا اینجا

همینکه به سمت تهیونگ نگاه کردم، یک دختر نسبتا ۲۴ ساله اینا دیدم که خودشو به تهیونگ چسبونده. اصلا حسودیم نکرد، بجاش خنده ام گرفته بود،، آخه خیلی ضایع به تهیونگ چسبیده بود.
بازم براش خوشحال بودم، آخه اون ارزش داشتن تهیونگ و داشت،، ولی من... من یک دختر بی خانمان و بی پدر مادر و همچنین قاتل بودم،، قطعا کسی به من نگاه نمیکرد که بخواد باهام دوست باشه.

(پوزخند تمسخر)من- تو یک آواره ای.. یک دختر بی ارزش... یک قاتل

هانول از سمت تهیونگ برگشت.

هانول- یوشی، سریع برو ضبط و وصل کن.

به سرعت رفتم و همه چیز و درست کردم.
نورافشان، موزیک... و همچنین جام ها.. دیگه مهمون ها همه اومده بودن و وقت شراب ها بود.

هانول- یوشی، شراب ها رو ببر.

خودمو مرتب کردم.[خب خجالت نکش، بدون استرس برو]
سینی و دستم گرفتم و همونطور که هانول گفت به سمت مهمونا حرکت کردم.
هر یک نفر یک جام برمیداشت. سعی کردم تو چشماشون نگاه نکنم، چون هر لحظه ممکن بود سوتی بدم.
دخترا ی جام برمیداشتن، و بعضی پسرا دو جام.
[نترکی اینقد خوردی!] تا رسیدم به تهیونگ رفیق صمیمیاش.
اول از دوستاش شروع کردم بعد به سمت تهیونگ. همینکه سینی رو به سمتشون گرفتم، صدای دوست دختر تهیونگ سونا، دراومد.
#BTS#ARMY_BTS#BTS_ARMY#ARMY#Jungkook#Teahyung#Namjoon#RM#R_M#J_hope#Jin#Jimin#Suga#Yoongi#AgustD#Nam_jin#Namjin#Teah_kook#Teahkook#Teah_jin#Teahjin#Jin_kook#Jinkook#Nam_kook#Namkook#Roman#Zendegi_man#Roman_Zendegi_man#yooshi
#بی_تی_اس#آرمی_بی_تی_اس#بی_تی_اس_آرمی#آرمی#جونگکوک#جونگ_کوک#تهیونگ#ته_هیونگ#نامجون#آرام#آرم_ام#جیهوپ#جی_هوپ#جین#جیمین#شوگا#یونگی#آگوست_دی#نام_جین#نامجین#ته_کوک#تهکوک#تهجین#ته_جین#جین_کوک#جینکوک#نامکوک#نام_کوک#رمان#رمان_زندگی_من#زندگی_من#یوشی
دیدگاه ها (۰)

BTS, Roman

BTS, Roman

BTS, Roman

BTS, Roman

part ²⁵هانول: نه بزار بمونه خب همونطور که میدونی با خواهرم م...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۴ساعت کاریم تمام شده بود رفتم سوار ...

عاشق یه خلافکار شدم پادت ۱۳چند دیقه بعد یه پیام از طرف رئیس ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط