چشم وا کردم از تو بنویسم

چشم وا کردم از تو بنویسم
لای در باز و باد می آمد
از مسیری که رفته بودی داشت
موجی از انجماد می آمد
.
| علیرضا آذر |
دیدگاه ها (۷۱)

تا به حال با کسی همسفر شده‌اید که صبحانه بخورد بپرسد ناهار چ...

خیلی قدیمترها، سر را که می‌بریدند، روی گردن روغن داغ می‌ریخت...

.بدبختی های روزگار ما آدم ها از آنجایی شروع شد که خواستیم هم...

.ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم.... #شهریار

میانِ این جمعیت فقط زیبایی تو ب چشم می امد...تهکوک

جوانه هایی از بهار

::..«« حسین یعنی مهربانی ، زیبایی ..... »»..::

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط