جیمین ویو
جیمین ویو
جیمین:لعنت بهت
ع.ج:(پوزخند)
جیمین: ا.ت بیا بریم برقصیم
ا.ت: اما..
جیمین: بدو بیا حرف نباشه
ا.ت ویو
دست جیمین رو گرفتم و رقصیدیم
جیمین دستاشو روی کمرم گذاشته بود و
منو به خودش نزدیک کرد و بوسید
لعنتی این چه حسیه من بهش دارم
منم همراهیش کردم
جیمین: بیب لبات خیلی خوشمزه است
ا.ت:(خجالت)
ع.ج: میخواید ادامش رو برید تو اتاق😐😐
ا.ت: 🫠 ..... جیمین نمیخوای ب برقصیم همه دارن نگامون میکنن
جیمین: هوففف بیب بیا بریم تو حیاط وجود بعضی ها تو این مهمونی آزارم میده
ع.ج:(پوزخند)
ا.ت ویو
جیمین دستمو گرفت و برد تو حیاط
ا.ت: کجا داریم میریم
جیمین:میریم از مزاحما دور شیم بیب
ا.ت: م منظورت چی....
جیمین:(لبای ا.ت و بوسید )
جیمین ویو
با دستای کوچیکش بهم ضربه میزد تا از لباش دل بکنم اما لباش طعم خاصی داشت
ا.ت از تمام دخترا بهتره نه بهم میچسبه نه لوسه نه ه.رزست
لبم رو از روی لبش برداشتم گه نفس نفس میزد
ا.ت: چ چرا همچین کاری کردی
جیمین: شاید بخاطر لب های شیرینی که داری باشه (پوزخند)
ا.ت: خوابم میاد(خمیازه)
ا.ت گرفتم بغل و بدون توجه مهمون هایی که بعضیاشون تو حیاط بودن ا.ت و گذاشتم تو ماشین و از اون جهنم دره اومدیم بیرون
ا.ت توی ماشین خوابش برد
بعد از چند که به عمارت رسیدیم
ا.ت بغل کردم و بردمش داخل
با پام در اتاق و باز کردم و گذاشتمش روی تخت
و خودم لباسم رو درآوردم و کنارش خوابیدم(اصن اوفف)
خوابم نمیبرد برای همین به صورت ا.ت نگاه کردم این دختر منو یاد یه فردی میندازه اما هرچقدر فکر میکنم نمیدونم منو یاد کی میندازه
با همین فکرا گرفتم خوابیدم....
خ
م
ا
ر
ی
لایک:۲۰
جیمین:لعنت بهت
ع.ج:(پوزخند)
جیمین: ا.ت بیا بریم برقصیم
ا.ت: اما..
جیمین: بدو بیا حرف نباشه
ا.ت ویو
دست جیمین رو گرفتم و رقصیدیم
جیمین دستاشو روی کمرم گذاشته بود و
منو به خودش نزدیک کرد و بوسید
لعنتی این چه حسیه من بهش دارم
منم همراهیش کردم
جیمین: بیب لبات خیلی خوشمزه است
ا.ت:(خجالت)
ع.ج: میخواید ادامش رو برید تو اتاق😐😐
ا.ت: 🫠 ..... جیمین نمیخوای ب برقصیم همه دارن نگامون میکنن
جیمین: هوففف بیب بیا بریم تو حیاط وجود بعضی ها تو این مهمونی آزارم میده
ع.ج:(پوزخند)
ا.ت ویو
جیمین دستمو گرفت و برد تو حیاط
ا.ت: کجا داریم میریم
جیمین:میریم از مزاحما دور شیم بیب
ا.ت: م منظورت چی....
جیمین:(لبای ا.ت و بوسید )
جیمین ویو
با دستای کوچیکش بهم ضربه میزد تا از لباش دل بکنم اما لباش طعم خاصی داشت
ا.ت از تمام دخترا بهتره نه بهم میچسبه نه لوسه نه ه.رزست
لبم رو از روی لبش برداشتم گه نفس نفس میزد
ا.ت: چ چرا همچین کاری کردی
جیمین: شاید بخاطر لب های شیرینی که داری باشه (پوزخند)
ا.ت: خوابم میاد(خمیازه)
ا.ت گرفتم بغل و بدون توجه مهمون هایی که بعضیاشون تو حیاط بودن ا.ت و گذاشتم تو ماشین و از اون جهنم دره اومدیم بیرون
ا.ت توی ماشین خوابش برد
بعد از چند که به عمارت رسیدیم
ا.ت بغل کردم و بردمش داخل
با پام در اتاق و باز کردم و گذاشتمش روی تخت
و خودم لباسم رو درآوردم و کنارش خوابیدم(اصن اوفف)
خوابم نمیبرد برای همین به صورت ا.ت نگاه کردم این دختر منو یاد یه فردی میندازه اما هرچقدر فکر میکنم نمیدونم منو یاد کی میندازه
با همین فکرا گرفتم خوابیدم....
خ
م
ا
ر
ی
لایک:۲۰
۵.۷k
۲۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.