من همیشه از اون دخترای دست و پاچلفتی احساسات بودم!
من همیشه از اون دخترای دست و پاچلفتی احساسات بودم!
از اونا که بلد نبودن زنگ نزنن، پیامک نفرستن، عینِ دخترِ آدمیزاد قهر کنن...
از اونا که بلد نبود وقتی تو تلگرام فُلانی مسیج داد، نَپَره رو گوشی و این دست و اون دست کنه برای "سیـن" کردن و به روی خودش نیاوردن که مثلا اینی که دوسش دارم برام مهمه!
از اونا که بلد نبود تا ١٠٠ آروم آروم بشماره و بعد جواب تلفن طرفش رو بده که یعنی تو مهم ترین من نیستی و هول بَرِت نداره!
من از اون دست و پاچلفتی های احساساتیم که اگر کسی رو دوست داشته باشم،
گوشی موبایلم، به وقتِ بودنش در کنارم بی ارزش ترین وسیله ست و به وقتِ نبودنش با ارزش ترین وسیله... از اوناییم که وقتی خوشحالم تو اوجِ خوشحالی و احساساتی شدن، زودتر اشکم در میاد تا وقتی که از غم در حالِ التماس به چشمام که دو قطره اشک بریز و قلبمو سبک کن... من از اونام که تو دهنم نمیچرخه برای کمی لوس شدن هم که شده، به زبون بیارم "باشـه حالا که اینجوری شد، دوست ندارم!" از اون دست و پاجلفتی های احساساتیم که تمام زندگی و هَمّ و غمم، اگر کسی رو دوست داشته باشم، میشه "او"
و تمام حال و روزم بسته به حال و روز طرفم، گِرِه کـور میخوره!
به وقت شادیش از تَهِ دل میخندمو به وقت غمش، از تَهِ دل، دلشوره و غمگینم...
من از اون هاییم که قول میدم و حتی به زبون میارم که دیگه پیامک نمیدم تا خودش بهم پیامک بده،
٥ دقیقه نمیگذره که دلتنگی دو دستی گلوم رو فشار میده و دست هام رو هدایت میکنه به سمتِ نوشتنِ:
"دلم برات تنگ شده"
آره...
من از اون دست و پاچلفتی هایـِ احساساتم
از اونا که بلد نبودن زنگ نزنن، پیامک نفرستن، عینِ دخترِ آدمیزاد قهر کنن...
از اونا که بلد نبود وقتی تو تلگرام فُلانی مسیج داد، نَپَره رو گوشی و این دست و اون دست کنه برای "سیـن" کردن و به روی خودش نیاوردن که مثلا اینی که دوسش دارم برام مهمه!
از اونا که بلد نبود تا ١٠٠ آروم آروم بشماره و بعد جواب تلفن طرفش رو بده که یعنی تو مهم ترین من نیستی و هول بَرِت نداره!
من از اون دست و پاچلفتی های احساساتیم که اگر کسی رو دوست داشته باشم،
گوشی موبایلم، به وقتِ بودنش در کنارم بی ارزش ترین وسیله ست و به وقتِ نبودنش با ارزش ترین وسیله... از اوناییم که وقتی خوشحالم تو اوجِ خوشحالی و احساساتی شدن، زودتر اشکم در میاد تا وقتی که از غم در حالِ التماس به چشمام که دو قطره اشک بریز و قلبمو سبک کن... من از اونام که تو دهنم نمیچرخه برای کمی لوس شدن هم که شده، به زبون بیارم "باشـه حالا که اینجوری شد، دوست ندارم!" از اون دست و پاجلفتی های احساساتیم که تمام زندگی و هَمّ و غمم، اگر کسی رو دوست داشته باشم، میشه "او"
و تمام حال و روزم بسته به حال و روز طرفم، گِرِه کـور میخوره!
به وقت شادیش از تَهِ دل میخندمو به وقت غمش، از تَهِ دل، دلشوره و غمگینم...
من از اون هاییم که قول میدم و حتی به زبون میارم که دیگه پیامک نمیدم تا خودش بهم پیامک بده،
٥ دقیقه نمیگذره که دلتنگی دو دستی گلوم رو فشار میده و دست هام رو هدایت میکنه به سمتِ نوشتنِ:
"دلم برات تنگ شده"
آره...
من از اون دست و پاچلفتی هایـِ احساساتم
۱.۵k
۲۲ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.