p
p7
'با ناباوری چندین بار پشت سر هم پلک زدم.. زمزمه ایی توی ذهنم زوزه میکشید که باور کنم این چیز هایی که داره با صدای یونگی توی گوشم زنگ میزنه چیزی بیشتر از توهم و خیال نیست.. چشمام از صورتش کنار کشیده نمیشد.. لرزیدن مردمک های چشمام رو میتونستم به طور عمیقی حس کنم... چیزی که توی گلوم جمع شده بود رو با سختی قورت میدم
نبض ریزی رو توی گلوم حس میکردم.. نوک انگشتام نبض میزد..'
من...من چی ام؟؟
'با ناباوری کلمات نصفه نیمه ای از بین لب هام بیرون پرید.. حتی نمیتونستم متوجه بشم که دارم از چه حروف و کلماتی برای ابراز تعجبم استفاده میکنم'
"دست کوچولوش تو دستم بود. گرم و نرمه، مثل پنبهی ابری که فقط بخوای مال خودت باشه. انگشتهام یواشکی روی خطوط کف دستش میلغزید
سرمو بلند کردم و بهش نگاه کردم، قلبم پر از اون حس خوب بود که فقط با بودن کنارش میاد. با یه لبخند کوچولو جواب دادم ": تو مال منی... دختر منی...جوجهی منی... همه چیز منی
"دستشو کمی محکمتر گرفتم، انگار که بخوام بهش ثابت کنم هیچوقت ولش نمیکنم. یه کم آروم خندیدم و ادامه دادم": کی میتونه به اندازهی تو برای من مهم باشه؟ هیچکی! تو فقط برای منی، جوجهی من...
"دستم هنوز دستشو ول نکرده بود. انگار که اگه یه لحظه هم ولش کنم، دنیا برعکس میشه. سرمو یه کم کج کردم، به کف دستش زل زدم و گفتم": این دست کوچولوهای خوشگلت فقط مال منه، خب...؟
"بعد یواشکی سرمو نزدیکتر آوردم و آروم گفتم": 'اصلاً بیا دستاتو و خودتو بیمه کنم!
" یه خنده کوچولو کردم و چشمکی زدم"
'هر لحظه که میگذشت حس شوخی بودن حرفاش برام کمتر میشد.. اون داشت میخندید و لبخند هایی که بهم میزد لرزی از ستون فقراتم پایین میبرد.. قلبم داشت به لرزه در میومد..اصلا...چشماش هیچوقت به قدر الان برام گیرا و جذاب نبود.. چشمام درشت تر شد.. بهش با چشم هایی که لبخند میزد خیره شدم.. گونه هام سرخ تر و سرخ تر شد... سرم رو کمی ازش دور کردم و به اطراف نگاه کردم تا گرمای گونه هام رو خاموش کنم.. دستم انگار داشت توی دستش تازه شکل میگرفت و میسوخت... نفس های عمیقی میکشیدم ولی انگار هیچ اکسیژنی به ریه های لعنتیم نمیرسید... لبام رو تکون دادم تا حرف بزنم' مین...مین یونگی... داری شوخی میکنی دیگه؟!
'حتی خودم میدونستم که دیگه از شوخی گذشته بود این واقعا «شوخی» نبود... لبام رو به همدیگه فشردم و با نگاه کردن بهش چیزی زمزمه کردم' اصلا... این..این حرفا برای چیه ؛مین؟؟ این حرفا از کجا میاد؟؟
'با ناباوری چندین بار پشت سر هم پلک زدم.. زمزمه ایی توی ذهنم زوزه میکشید که باور کنم این چیز هایی که داره با صدای یونگی توی گوشم زنگ میزنه چیزی بیشتر از توهم و خیال نیست.. چشمام از صورتش کنار کشیده نمیشد.. لرزیدن مردمک های چشمام رو میتونستم به طور عمیقی حس کنم... چیزی که توی گلوم جمع شده بود رو با سختی قورت میدم
نبض ریزی رو توی گلوم حس میکردم.. نوک انگشتام نبض میزد..'
من...من چی ام؟؟
'با ناباوری کلمات نصفه نیمه ای از بین لب هام بیرون پرید.. حتی نمیتونستم متوجه بشم که دارم از چه حروف و کلماتی برای ابراز تعجبم استفاده میکنم'
"دست کوچولوش تو دستم بود. گرم و نرمه، مثل پنبهی ابری که فقط بخوای مال خودت باشه. انگشتهام یواشکی روی خطوط کف دستش میلغزید
سرمو بلند کردم و بهش نگاه کردم، قلبم پر از اون حس خوب بود که فقط با بودن کنارش میاد. با یه لبخند کوچولو جواب دادم ": تو مال منی... دختر منی...جوجهی منی... همه چیز منی
"دستشو کمی محکمتر گرفتم، انگار که بخوام بهش ثابت کنم هیچوقت ولش نمیکنم. یه کم آروم خندیدم و ادامه دادم": کی میتونه به اندازهی تو برای من مهم باشه؟ هیچکی! تو فقط برای منی، جوجهی من...
"دستم هنوز دستشو ول نکرده بود. انگار که اگه یه لحظه هم ولش کنم، دنیا برعکس میشه. سرمو یه کم کج کردم، به کف دستش زل زدم و گفتم": این دست کوچولوهای خوشگلت فقط مال منه، خب...؟
"بعد یواشکی سرمو نزدیکتر آوردم و آروم گفتم": 'اصلاً بیا دستاتو و خودتو بیمه کنم!
" یه خنده کوچولو کردم و چشمکی زدم"
'هر لحظه که میگذشت حس شوخی بودن حرفاش برام کمتر میشد.. اون داشت میخندید و لبخند هایی که بهم میزد لرزی از ستون فقراتم پایین میبرد.. قلبم داشت به لرزه در میومد..اصلا...چشماش هیچوقت به قدر الان برام گیرا و جذاب نبود.. چشمام درشت تر شد.. بهش با چشم هایی که لبخند میزد خیره شدم.. گونه هام سرخ تر و سرخ تر شد... سرم رو کمی ازش دور کردم و به اطراف نگاه کردم تا گرمای گونه هام رو خاموش کنم.. دستم انگار داشت توی دستش تازه شکل میگرفت و میسوخت... نفس های عمیقی میکشیدم ولی انگار هیچ اکسیژنی به ریه های لعنتیم نمیرسید... لبام رو تکون دادم تا حرف بزنم' مین...مین یونگی... داری شوخی میکنی دیگه؟!
'حتی خودم میدونستم که دیگه از شوخی گذشته بود این واقعا «شوخی» نبود... لبام رو به همدیگه فشردم و با نگاه کردن بهش چیزی زمزمه کردم' اصلا... این..این حرفا برای چیه ؛مین؟؟ این حرفا از کجا میاد؟؟
- ۱۷.۳k
- ۰۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط