«عشق دوران بچگی»
«عشق دوران بچگی»
بچه ها اون صفحه رو حذف کنید که میدوعه و از این صفحه به بعد دو قرار تقیر بدم
دامیان میره ره توشک
ذهن دامیان: یعنی چی او اون آنیا بود چرا الان اینجاس
یکی از معلم ها میاد
معلم: بچه ها به دلایلی زود تعطیل میشود روز خوبی داشته باشید
و راستی یکی به آنیا فورجر بگه بیاد دفتر یکی منتظرشه
بکی و دامیان : من
ذهن بکی: خوب خوب انگار حدسم درست بود «قیافه بکی 😁»
بکی: تو بهش بگو من یکمی کار دارم
دامیان: باشه «نشون نمیده ولی خیلی خوشحال بچم»
معلم و همه بچه ها میرن بیرون
دامیان میره دنبال آنیا
اون گوشه دیوار میبینه
دامیان: استاد گفته یکی منتظرته
آنیا : باشه ممنون پسر د د ____د____د_دامیان
ذهن آنیا: وای داشتم بهش پسر دوم میگفتم
تو فکر بودم که _______
بچه ها اون صفحه رو حذف کنید که میدوعه و از این صفحه به بعد دو قرار تقیر بدم
دامیان میره ره توشک
ذهن دامیان: یعنی چی او اون آنیا بود چرا الان اینجاس
یکی از معلم ها میاد
معلم: بچه ها به دلایلی زود تعطیل میشود روز خوبی داشته باشید
و راستی یکی به آنیا فورجر بگه بیاد دفتر یکی منتظرشه
بکی و دامیان : من
ذهن بکی: خوب خوب انگار حدسم درست بود «قیافه بکی 😁»
بکی: تو بهش بگو من یکمی کار دارم
دامیان: باشه «نشون نمیده ولی خیلی خوشحال بچم»
معلم و همه بچه ها میرن بیرون
دامیان میره دنبال آنیا
اون گوشه دیوار میبینه
دامیان: استاد گفته یکی منتظرته
آنیا : باشه ممنون پسر د د ____د____د_دامیان
ذهن آنیا: وای داشتم بهش پسر دوم میگفتم
تو فکر بودم که _______
۲.۸k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.