چند پارتی( عشق ) پارت سوم 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
چند پارتی( عشق ) پارت سوم 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
یون :
با اینکه جونگ کوک وانمود میکرد نشناختم ولی مطنئنم دروغ میگه سه سال پیش بدجور عاشقش بود ولی خب ادما عوض میشن باید بفهمم جونگ کوک دروغ میگف و فقط وانمود میکرد یا راس میگف
یون : هعی تو سریع بگرد سوابق ازدواج جون جونگ کوک رو برام دربیار ببین طلاق گرفته یا نه
درضمن حتی اگه طلاق گرفته جای زنشو پیدا کن
بادیگارد: چشم قربان
♡چند روز بعد ♡
کوک : چن روزه ات رفته نه میتونم درست بخورم نه میتونم درست بخوابم
دیوونه وار دلم براش تنگ شده ولی چاره ای ندارم
بادیگارد یون : قربان جئون جونگ کوک کلا ی بار ازدواج کرده و همین چندروز پیشم طلاق گرفته زنشم اسمش کیم ات هس که درحال حاضر تو این مکانه( ادرسون نشون یون داد )
یون خیله خب برو
بادیگارد : چشم
یون : طلاقش داده ولی جونگ کوک باهوش تر از این حرفاس باید مطمئن بشم حسی به ات نداره البته اگه ات و گروگان بگیرم وجونگ کوک بهش حس داشته باشه میاد و اگرم نداشته باشه بازم میاد چون اون پلیس وظیفه شناسیه برای من دوسر برده درهر حال میتونم جونگ کوک و بگیرم ولی دوس دارم نسبت به ات حس داشته باشه اینجوری با اول کشتن ات زجرش میدم
یون : کای( داد )
کای : بله قربان
یون : اماده شو باید ات و بگیریم تو این مکانه کار سختی نیس فقط ی نقشه بکش که پای پلیس کشیده نشه وگرنه کارمونم پیچیده میشه
کای: چشم حتما میشه ادرس مکان رو بدید بهم
یون: بیا
━◦○◦━◦○◦━◦○◦━◦○◦━◦○◦
کوک : دیگه نمیتونستم نبود اتو تحمل کنم میخواستم دوباره شروع کنم اون زهر ماری رو بخورم تا یادم بره همین که میخواستم بخورم گوشیم زنگ خورد و گوشی و برداشتم
یون : های جونگ کوک
کوک: کدوم خری هستی ( کوک دوباره داره وانمود میکنه)
یون : خوب میشناسیم به هر حال اگه ات مهمه برات بیا به این ادرسی که برات فرستاده میشه راستی دوستاتم نیار چون بد میبینی
کوک: هرغلطی میخوای بکن
یون : میل خودته تا سه ساعت دیگه اگه اینجا نباشی ات رو مرده حساب کن راستی تو پلیس وظیفه شناسیه بودی که
کوک : بای
یون گوشیو قطع کرد بدجوری دلم برا ات شور میزد چی کار کنم ی ساعت داشتم فک میکردم فقط دوساعت برام مونده
•❅──────✧❅✦❅✧──────❅•
یون : ات تا دوساعت دیگه اگه جونگ کوک نیاد باید بمیری
ات: اون نمیاد منتظرش نباش
یون : خواهیم دید
➵➶➴➵➶
کوک: تصمیم گرفتم تنهایی برم به هرحال نمیتونستم بزارم ات بخاطر من بمیره
راه افتادم و رفتم به ادرسی که فرستاده بود رفتم تو و ات و دیدم که به صندلی بسته بودنش
ات: تا کوکی و دیدم خشکم زد برا چی باید بیاد
یون از پشت سر اومد و گفت: مشتاق دیدار
اقای جئون
کوک : برگشتم پشتم و یون و دیدم و گفتم:
یون :
با اینکه جونگ کوک وانمود میکرد نشناختم ولی مطنئنم دروغ میگه سه سال پیش بدجور عاشقش بود ولی خب ادما عوض میشن باید بفهمم جونگ کوک دروغ میگف و فقط وانمود میکرد یا راس میگف
یون : هعی تو سریع بگرد سوابق ازدواج جون جونگ کوک رو برام دربیار ببین طلاق گرفته یا نه
درضمن حتی اگه طلاق گرفته جای زنشو پیدا کن
بادیگارد: چشم قربان
♡چند روز بعد ♡
کوک : چن روزه ات رفته نه میتونم درست بخورم نه میتونم درست بخوابم
دیوونه وار دلم براش تنگ شده ولی چاره ای ندارم
بادیگارد یون : قربان جئون جونگ کوک کلا ی بار ازدواج کرده و همین چندروز پیشم طلاق گرفته زنشم اسمش کیم ات هس که درحال حاضر تو این مکانه( ادرسون نشون یون داد )
یون خیله خب برو
بادیگارد : چشم
یون : طلاقش داده ولی جونگ کوک باهوش تر از این حرفاس باید مطمئن بشم حسی به ات نداره البته اگه ات و گروگان بگیرم وجونگ کوک بهش حس داشته باشه میاد و اگرم نداشته باشه بازم میاد چون اون پلیس وظیفه شناسیه برای من دوسر برده درهر حال میتونم جونگ کوک و بگیرم ولی دوس دارم نسبت به ات حس داشته باشه اینجوری با اول کشتن ات زجرش میدم
یون : کای( داد )
کای : بله قربان
یون : اماده شو باید ات و بگیریم تو این مکانه کار سختی نیس فقط ی نقشه بکش که پای پلیس کشیده نشه وگرنه کارمونم پیچیده میشه
کای: چشم حتما میشه ادرس مکان رو بدید بهم
یون: بیا
━◦○◦━◦○◦━◦○◦━◦○◦━◦○◦
کوک : دیگه نمیتونستم نبود اتو تحمل کنم میخواستم دوباره شروع کنم اون زهر ماری رو بخورم تا یادم بره همین که میخواستم بخورم گوشیم زنگ خورد و گوشی و برداشتم
یون : های جونگ کوک
کوک: کدوم خری هستی ( کوک دوباره داره وانمود میکنه)
یون : خوب میشناسیم به هر حال اگه ات مهمه برات بیا به این ادرسی که برات فرستاده میشه راستی دوستاتم نیار چون بد میبینی
کوک: هرغلطی میخوای بکن
یون : میل خودته تا سه ساعت دیگه اگه اینجا نباشی ات رو مرده حساب کن راستی تو پلیس وظیفه شناسیه بودی که
کوک : بای
یون گوشیو قطع کرد بدجوری دلم برا ات شور میزد چی کار کنم ی ساعت داشتم فک میکردم فقط دوساعت برام مونده
•❅──────✧❅✦❅✧──────❅•
یون : ات تا دوساعت دیگه اگه جونگ کوک نیاد باید بمیری
ات: اون نمیاد منتظرش نباش
یون : خواهیم دید
➵➶➴➵➶
کوک: تصمیم گرفتم تنهایی برم به هرحال نمیتونستم بزارم ات بخاطر من بمیره
راه افتادم و رفتم به ادرسی که فرستاده بود رفتم تو و ات و دیدم که به صندلی بسته بودنش
ات: تا کوکی و دیدم خشکم زد برا چی باید بیاد
یون از پشت سر اومد و گفت: مشتاق دیدار
اقای جئون
کوک : برگشتم پشتم و یون و دیدم و گفتم:
۶.۴k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.