دخترکی دو سیب در دست داشت

دخترکی دو سیب در دست داشت
مادرش گفت : یکی از سیب هاتو به من میدی ؟

دخترک یک گاز بر این سیب زد
و گازی به آن سیب !

لبخند روی لبان مادر خشکید !
سیمایش داد می زد که چقدر از دخترکش نا امید شده
اما دخترک یکی از سیب های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت :
بیا مامان!
این یکی شیرین تره!!!!!!

مادر خشکش زد ...
چه اندیشه ای با ذهن خود کرده بود ...!

هر قدر هم که با تجربه باشید ، قضاوت خود را به تاخیر بیاندازید
و بگذارید طرف ، فرصتی برای توضیح داشته باشد...
دیدگاه ها (۰)

باید راهی یافت،برایِ زندگی را زندگی کردن نه فقط زندگی را گذر...

داستان پاییز، داستان معرفت است.داستان درخت تنومندی که،پا به ...

پرﻓﺴﻮﺭ ﺣﺴﺎﺑﯽ می گفت:ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ی ﺗﺤﺼﻴﻼﺗﻢ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ، ﺩﺭ یک ﻛﺎﺭ ﮔ...

سالها پیش کشور آلمان به دو بخش تقسیم شده بود، آلمان شرقی و آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط