التماست نمی کنم

التماست نمی کنم

هرگز گمان نکن که این واژه را

در وادی آوازهای من خواهی شنید

تنها می نویسم : بیا

بیا و لحظه ای کنار فانوس نفس های من آرام بگیر

نگاه کن

ساعت از سکوت ترانه هم گذشته است

اگر نگاه گمانم به راه آمدنت نبود

ساعتی پیش

این انتظار شبانه را به خلوت ناب خواب های تو می سپردم

حالا هم

به چراغ همین کوچه ی کوتاهمان قسم

بارش قطره ای از ابر بارانی نگاهم کافی ست

تا از تنگه ی تولد ترانه طلوع کنی

اما

تو را به جان نفس های نرم کبوتران هره نشین

بیا و امشب را

بی واسطه ی سکسکه های گریه کنارم باش

مگر چه می شود

یکبار بی پوشش پرده ی باران تماشایت کنم ؟

ها ؟

چه می شود؟

#یغما_گلرویی
#شعر
دیدگاه ها (۹)

همزمان در دو مکان زندگی می کنم اینجا که منم ،آنجا که تویی

ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻗﻮﯼ ﺑﺎﺷﻢ،ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺑﺪ ﺑﮕﻮﯾﻢ...

درست یک سال بعد از صلحمادربه جای پسر گم شده اشپیراهن سفیدش ر...

کاش می شد خاطرات خوب را تجدید کردیا که می شد خاطرات تلخ را ت...

#رویای #جوانی #پارت-۷دیدم داشت ادا در می آورد و زد زیر خنده ...

...بیا باهم فرار کنیم.‌‌..🥀پارت اخر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط