کاش می شد خاطرات خوب را تجدید کرد

کاش می شد خاطرات خوب را تجدید کرد
یا که می شد خاطرات تلخ را تبعید کرد..

اشک را از صورت این عکس غمگین پاک کرد
غصه و اندوه را با اسلحه تهدید کرد..

با تو بودن قصه ای زیبا ولی کوتاه بـــود
کاش میشد مهلت این قصه را تمدید کرد

قصه ما داشت کم کم جای خوبی میرسید
راوی بی رحم در تصمیم خود تردید کرد

روز اول با من از ماندن سخن می گفتی و
چشمهایت روز رفتن را به من تاکید کرد

رفتنت را دیدم و عقلم ولی بـــــاور نکرد
بعــــــدها دیوانگی موضوع را تایید کرد...

.
.
#جعفر_مقیمیان
#شعر#غزل
دیدگاه ها (۷)

درست یک سال بعد از صلحمادربه جای پسر گم شده اشپیراهن سفیدش ر...

التماست نمی کنمهرگز گمان نکن که این واژه رادر وادی آوازهای م...

در اتاقی که به اندازه یک تنهایی ستدل منکه به اندازه یک عشق س...

کنارِ پنجره بهتر که در سکوت بمیردکسی که خاطره‌ای بی ترانه دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط