مروارید آبی
Part ¹
ویو لانا
داشتم به حرفای پدرم فکر میکردم که صدای در زدن اتاق اومد و افکارم و پر پر کرد
(علامت مادر لانا م/ ل)
تق تق تق صدای در *
م/ ل دخترم (مهربون)
+ بله؟ (ناراحت)
م/ ل میشه بیام داخل؟
+ بله بفرمایید
از تخت به احترام مادرم بلند شدم*
م/ ل خوبی خوشگل خانم؟ (لبخند)
+ چطور میتونم خوشحال باشم مامان؟ (ناراحت)
مامان لانا دست دخترشو گرفت و کشوند روی تخت تا بشینه و خودشم نشست بغل دخترشو بغلش کرد*
م/ ل ببین دخترم زندگی اونطور که ما میخوایم پیش نمیره شاپرکم
اینجور مسائل نمک زندگی ان
+ ولی اگه زیاد بشه دل ادمو میزنه (ناراحت)
م/ ل درسته دخترم ولی ما اینجا هستیم تا دلمون و نزنه!
خدا سرنوشت همه مون و نوشته
ولی واکنشمون و ننوشته خوشگلم
بخاطر همینه که میگم باید با مسائل منطقی برخورد کنیم نه احساسی
من و پدرت صلاحت و میخوایم بخاطر همینه که میگیم با چه کسی باید ازدواج کنی
+ ولی مامان مگه نظر من مهم نیست؟
م/ ل تو زندگی اتفاقات جور وا جور میوفته
مهم اینه چجوری باید از پسشون بر بیایم
+ درسته
م/ ل پس لطفا بخواب که اقا دوماد فردا میاد دنبالت برای خرید عروسی
+هعی ممنونم مامان که اومدی پیشم
لانا مادرشو بغل میکنه*
م/ ل خب دخترم دیگه بخواب
شبت خوش (لبخند)
+ شب بخیر مامان
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
ممنون از حمایتتون🍓🤍
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.