از خوانندگی تا مافیا
از خوانندگی تا مافیا
پارت¹⁵
ات+هههه حالا بسه دیگه نمیخوای بلند شی(با خنده)
کوک-ها یعنی الان چی شده ها من تو اینجا کجاس یعنی نه وایسا تا یه چیز بهت بگم بعد بلند میشم،ببین تو منو نمیشناسی ولی من تورو خوب میشناسم،این شوگا یه پسر خیلی بده و تو بدردش نمیخوری،ببین امشب بدون اینکه به شوگا بگی سریع سوار ماشین من شو تا باهم باشیم هم باهم زندگی کنیم و هم تو از دست این ازاد شدی
+ببین منظورتو نمیفهمم؟
-الان بفهم از امشب برا من میشی قول میدم نزارم کسی اذیت کنه
+خب حالا بزار بلند شم تا جواب قطعی بهت بگم
-(بلند شد)خب بگو ببینم
+نه شوگا و نه تو هیچکدوم امشب بعد اتمام مجلس به خونه ی عموم میرمو دیگه عم از اونا بیرون نمیام و اینکه قصد ازدواجم ندارم(با خودش:خدایا کاش یکیشون منو بدزدع تا حداقل من مجبور ازدواج با پسر عموم هوانگ نشم😕)
-این جواب قطعیته؟
+اوهوم
-پس امشب زورگیری سختی دارم(رفت بیرون)
ویو ات
خدایا من چه گناهی کردم اون از مامان بابام ک برای راحتی زندگیم رفته بودن المان و دیگه برنگشتن و بعد دوسال خبر مرگشون به دستم رسید این از عموم ک با کسی که اصن دوسش ندارم میخواد مجبورم کنه ازدواج کنم
اون از خواهرم ک عین خیالشم نیس ک خواهر داره این از بایسم ک عاشقش بودم الان یه مافیا شده و منو به عنوان یه پیشخدمت میخواد
و اون کمپانی عم ک فک نمیکنم دیگه منو بخواد و اینم از این پسره ک مثه کنه چسبیده بهم میگه باید با من باشی
ولی هرچقد ک فک میکنم بین زندگیم حالا ک قراره با یه پسر پولدارو خشگل ازدواج کنم ،پس هیچی دیگه امشب قبول میکنم باهاش میرم و متقاعدش میکنم ک از کره بریمو اونجا راحت با اون ازدواج میکنم و بچه دار میشیمو با پولایی ک داره میتونم ملکه یه کشور بشم اوکیه دیگه تموم زندگیم از این رو ب اون رو شد
لباسامو پوشیدمو رفتم بیرون نشسته بودن رو کاناپه و باهم صحبت میکردن ک نزدکیشون شدم شوگا بهم یه نگاهی کرد و دوباره مشغول صحبت شد
جیمینم همینطور ولی از همون موقع ک از اتاق بیرون اومدم اون پسره بهم خیره شده بود تا اومدمو کنار شوگا نشستم با ابروهاش به کناره خودش اشاره کرد ک برم اونجا بشینم ولی کنار شوگا برام بهتر بود
داشتن درباره امشب صحبت میکردن ک کوک با انگشتاش بهم اشاره کردو گف:
¹⁰⁰comment
²⁶like
برای تاخیر متاسفم:)
خب شروع کنید فک نمیکنم کاره سختی باشه
پارت¹⁵
ات+هههه حالا بسه دیگه نمیخوای بلند شی(با خنده)
کوک-ها یعنی الان چی شده ها من تو اینجا کجاس یعنی نه وایسا تا یه چیز بهت بگم بعد بلند میشم،ببین تو منو نمیشناسی ولی من تورو خوب میشناسم،این شوگا یه پسر خیلی بده و تو بدردش نمیخوری،ببین امشب بدون اینکه به شوگا بگی سریع سوار ماشین من شو تا باهم باشیم هم باهم زندگی کنیم و هم تو از دست این ازاد شدی
+ببین منظورتو نمیفهمم؟
-الان بفهم از امشب برا من میشی قول میدم نزارم کسی اذیت کنه
+خب حالا بزار بلند شم تا جواب قطعی بهت بگم
-(بلند شد)خب بگو ببینم
+نه شوگا و نه تو هیچکدوم امشب بعد اتمام مجلس به خونه ی عموم میرمو دیگه عم از اونا بیرون نمیام و اینکه قصد ازدواجم ندارم(با خودش:خدایا کاش یکیشون منو بدزدع تا حداقل من مجبور ازدواج با پسر عموم هوانگ نشم😕)
-این جواب قطعیته؟
+اوهوم
-پس امشب زورگیری سختی دارم(رفت بیرون)
ویو ات
خدایا من چه گناهی کردم اون از مامان بابام ک برای راحتی زندگیم رفته بودن المان و دیگه برنگشتن و بعد دوسال خبر مرگشون به دستم رسید این از عموم ک با کسی که اصن دوسش ندارم میخواد مجبورم کنه ازدواج کنم
اون از خواهرم ک عین خیالشم نیس ک خواهر داره این از بایسم ک عاشقش بودم الان یه مافیا شده و منو به عنوان یه پیشخدمت میخواد
و اون کمپانی عم ک فک نمیکنم دیگه منو بخواد و اینم از این پسره ک مثه کنه چسبیده بهم میگه باید با من باشی
ولی هرچقد ک فک میکنم بین زندگیم حالا ک قراره با یه پسر پولدارو خشگل ازدواج کنم ،پس هیچی دیگه امشب قبول میکنم باهاش میرم و متقاعدش میکنم ک از کره بریمو اونجا راحت با اون ازدواج میکنم و بچه دار میشیمو با پولایی ک داره میتونم ملکه یه کشور بشم اوکیه دیگه تموم زندگیم از این رو ب اون رو شد
لباسامو پوشیدمو رفتم بیرون نشسته بودن رو کاناپه و باهم صحبت میکردن ک نزدکیشون شدم شوگا بهم یه نگاهی کرد و دوباره مشغول صحبت شد
جیمینم همینطور ولی از همون موقع ک از اتاق بیرون اومدم اون پسره بهم خیره شده بود تا اومدمو کنار شوگا نشستم با ابروهاش به کناره خودش اشاره کرد ک برم اونجا بشینم ولی کنار شوگا برام بهتر بود
داشتن درباره امشب صحبت میکردن ک کوک با انگشتاش بهم اشاره کردو گف:
¹⁰⁰comment
²⁶like
برای تاخیر متاسفم:)
خب شروع کنید فک نمیکنم کاره سختی باشه
۱۷.۴k
۰۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.