برگ هایی از کتاب خاطرات اردشیر زاهدی داماد شاه
برگ هایی از کتاب خاطرات اردشیر زاهدی داماد شاه3
این دریادار حبیباللهی از آن دزدهای روزگار بود و در ایامی که فرمانده نیروی دریایی بود تا توانست دزدی کرد و پولها را به خارج فرستاد و اکنون در آمریکا و انگلستان دارای اوضاع اقتصادی رشگبرانگیزی است.
حبیباللهی که از تهران آمده بود و همه ما را مشتاق شنیدن اخبار و گزارشات دست اول میدید شروع به صحبت کرد. او هر چه بیشتر صحبت میکرد ما در بهت زیادتری فرو میرفتیم. دریادار حبیباللهی گفت که ارتشبد قرهباغی با امان از انقلابیون با آنها سازش کرده و ارتش را به پادگانها بازگردانده و پشت بختیار را خالی کرده است.
اعلیحضرت با شنیدن این مطلب به زمین تف کرده و گفتند این مردک مادر... خواهر... را من از روستاهای اردبیل آوردم و ترقی دادم و به ریاست ستاد رساندم، اما او به من خیانت کرد.
خانم فریده دیبا که معلوم بود از زمان ازدواج دخترش با شاه همیشه بغض خود را فرو داده و امکان اظهارنظر و یا مخالفت در حضور شاه را نداشته است، در جلو همه به اعلیحضرت گفت: «شما فرمانده کل قوا بودید و اگر صحبت از خیانت باشد شما خیانت کردهاید که افسران و درجهداران و قوای تحت امر خود را رها کرده و گریختهاید. یک نفر فرمانده باید آخرین نفری باشد که عرصه را ترک میکند. امثال قرهباغی فهمیدهاند بازگشتی برای شما متصور نیست و در واقع خواستهاند جان خودشان را نجات بدهند!»
این اظهارات باعث رنجش اعلیحضرت شد و اعلیحضرت پس از چند دقیقه سکوت اظهار داشت: «من صحنه را به میل خودم ترک نکردم. آمریکاییها و دوستان انگلیسیام به من گفتند که خوب است شما در مواقع خونریزی در ایران نباشید تا کشت و کشتارها به نام شما تمام نشود.»
تازه اینجا بود که همه فهمیدند آمریکاییها میخواستهاند در غیاب شاه ماجرای سال 1954 را در ایران تکرار کنند و با توسل به قوای ارتش مردم را شدیداً سرکوب نمایند.
دریادار حبیباللهی ادامه صحبت را در دست گرفت و در تأیید اعلیحضرت گفت: «افسران عالیرتبه و وفادار مانند سپهبد بدرهای و سرلشکر نشاط قصد کودتای خونینی را داشتهاند اما قرهباغی با برگرداندن ارتش به پادگانها موقعیت آنها را تضعیف کرد و باعث شد گارد شاهنشاهی به تنهایی دست به کودتا بزند و در واقع خودکشی کند، به طوری که مردم با سنگ و کوکتل مولوتوف و بطریهای آتشزا و سلاحهایی که از اسلحهخانه نیروی هوایی تهیه کرده بودند به قوای گارد جاویدان (سرلشکر نشاط) و گارد شاهنشاهی (سپهبد بدرهای) در خیابان تهراننو و میدان شهناز حملهور شده و آنها را نابود کرده بودند.
این دریادار حبیباللهی از آن دزدهای روزگار بود و در ایامی که فرمانده نیروی دریایی بود تا توانست دزدی کرد و پولها را به خارج فرستاد و اکنون در آمریکا و انگلستان دارای اوضاع اقتصادی رشگبرانگیزی است.
حبیباللهی که از تهران آمده بود و همه ما را مشتاق شنیدن اخبار و گزارشات دست اول میدید شروع به صحبت کرد. او هر چه بیشتر صحبت میکرد ما در بهت زیادتری فرو میرفتیم. دریادار حبیباللهی گفت که ارتشبد قرهباغی با امان از انقلابیون با آنها سازش کرده و ارتش را به پادگانها بازگردانده و پشت بختیار را خالی کرده است.
اعلیحضرت با شنیدن این مطلب به زمین تف کرده و گفتند این مردک مادر... خواهر... را من از روستاهای اردبیل آوردم و ترقی دادم و به ریاست ستاد رساندم، اما او به من خیانت کرد.
خانم فریده دیبا که معلوم بود از زمان ازدواج دخترش با شاه همیشه بغض خود را فرو داده و امکان اظهارنظر و یا مخالفت در حضور شاه را نداشته است، در جلو همه به اعلیحضرت گفت: «شما فرمانده کل قوا بودید و اگر صحبت از خیانت باشد شما خیانت کردهاید که افسران و درجهداران و قوای تحت امر خود را رها کرده و گریختهاید. یک نفر فرمانده باید آخرین نفری باشد که عرصه را ترک میکند. امثال قرهباغی فهمیدهاند بازگشتی برای شما متصور نیست و در واقع خواستهاند جان خودشان را نجات بدهند!»
این اظهارات باعث رنجش اعلیحضرت شد و اعلیحضرت پس از چند دقیقه سکوت اظهار داشت: «من صحنه را به میل خودم ترک نکردم. آمریکاییها و دوستان انگلیسیام به من گفتند که خوب است شما در مواقع خونریزی در ایران نباشید تا کشت و کشتارها به نام شما تمام نشود.»
تازه اینجا بود که همه فهمیدند آمریکاییها میخواستهاند در غیاب شاه ماجرای سال 1954 را در ایران تکرار کنند و با توسل به قوای ارتش مردم را شدیداً سرکوب نمایند.
دریادار حبیباللهی ادامه صحبت را در دست گرفت و در تأیید اعلیحضرت گفت: «افسران عالیرتبه و وفادار مانند سپهبد بدرهای و سرلشکر نشاط قصد کودتای خونینی را داشتهاند اما قرهباغی با برگرداندن ارتش به پادگانها موقعیت آنها را تضعیف کرد و باعث شد گارد شاهنشاهی به تنهایی دست به کودتا بزند و در واقع خودکشی کند، به طوری که مردم با سنگ و کوکتل مولوتوف و بطریهای آتشزا و سلاحهایی که از اسلحهخانه نیروی هوایی تهیه کرده بودند به قوای گارد جاویدان (سرلشکر نشاط) و گارد شاهنشاهی (سپهبد بدرهای) در خیابان تهراننو و میدان شهناز حملهور شده و آنها را نابود کرده بودند.
- ۳۷۶
- ۲۸ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط