فیک پیدات می کنم
فیک : پیدات می کنم
پارت ۵
هه جونگ: من عشقه تو نیستم
جون وو : چرا هستی من تو رو دوست ندارم
هه جونگ: ولی من تو رو دوست ندارم من جونکوک و دوست دارم شاید قبلا تو رو دوست داشتم ولی الان جونکوک و دوست دارم و حاضرم براش بمیرم
جون وو : خفه شو و بس کن تو مال منی هرکی تو رو از من بگیره می کشمش
هه جونگ: نمیزارم دستت به جونکوک برسه
جون وو: ولی می رسه
هه جونگ: نمی زارم ( با داد و گریه ) که جون وو قطع کرد
اومدم برم پیش جونکوک که پشتم ایستاده بود و داشت با عصبانیت نگام می کرد
هه جونگ: کوک اونجور که فکر می کنی نیست
کوک: بس کن دیگه نمی خوام چیزی بشنوم
هه جونگ: ( حالم خیلی بد شدع بود داشتم گریه می کردم من واقعا کاری نکردم ) اما اون زنگ زد من می خواستم بگم دیگه زنگ نزنه ( فکرشو نمی کردم که انقدر کوک عصبی بشع )
کوک: فقط برو همین من بهت گفته بودم حتی اسمشم نیار اما تو ...
هه جونگ: کوک
کوک: گفتم برو
هه جونگ : ( از اون چیزی که فکر می کردم عصبی شده بود ،،،، بارون گرفته بود ) با گریه از بیمارستان اومدم بیرون خیس شدم اما من فقط به حال کوک فکر می کردم و با خودم می گفتم من کاری نکردم ( واقعا حالم بد بود)
کوک: وقتی داشت از بیمارستان می رفت انگار داشتن منو می کشتن یهو زدم زیر گریه
سه روز بعد ....
پارت ۵
هه جونگ: من عشقه تو نیستم
جون وو : چرا هستی من تو رو دوست ندارم
هه جونگ: ولی من تو رو دوست ندارم من جونکوک و دوست دارم شاید قبلا تو رو دوست داشتم ولی الان جونکوک و دوست دارم و حاضرم براش بمیرم
جون وو : خفه شو و بس کن تو مال منی هرکی تو رو از من بگیره می کشمش
هه جونگ: نمیزارم دستت به جونکوک برسه
جون وو: ولی می رسه
هه جونگ: نمی زارم ( با داد و گریه ) که جون وو قطع کرد
اومدم برم پیش جونکوک که پشتم ایستاده بود و داشت با عصبانیت نگام می کرد
هه جونگ: کوک اونجور که فکر می کنی نیست
کوک: بس کن دیگه نمی خوام چیزی بشنوم
هه جونگ: ( حالم خیلی بد شدع بود داشتم گریه می کردم من واقعا کاری نکردم ) اما اون زنگ زد من می خواستم بگم دیگه زنگ نزنه ( فکرشو نمی کردم که انقدر کوک عصبی بشع )
کوک: فقط برو همین من بهت گفته بودم حتی اسمشم نیار اما تو ...
هه جونگ: کوک
کوک: گفتم برو
هه جونگ : ( از اون چیزی که فکر می کردم عصبی شده بود ،،،، بارون گرفته بود ) با گریه از بیمارستان اومدم بیرون خیس شدم اما من فقط به حال کوک فکر می کردم و با خودم می گفتم من کاری نکردم ( واقعا حالم بد بود)
کوک: وقتی داشت از بیمارستان می رفت انگار داشتن منو می کشتن یهو زدم زیر گریه
سه روز بعد ....
- ۱۴.۶k
- ۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط