Beautifultorment

#Beautiful_torment

#part1

واوو
تا حالا همچین جایی تو عمرم ندیده بودم خیلی خوشگله محکم دویدم و خودم رو انداختم رو برگای خشک شده‌ی جنگل
نمیدونم چقدر گذشته بود ولی خورشید داشت غروب می‌کرد خدای من ری*دم
ماری منو میکشه سریع برگشتم اینجا گم شدن نداریم چون قصر بقدری بلنده که از چند کیلومتری دیده میشه (عکسش هست)
وقتی رسیدم هوا تاریک شده بود آروم در پشتی قصر رو که با کلی گیاه پوشیده شده بود رو باز کردم (عکسش هست)
آروم و پاورچین راه افتادم اینور اونور هی داشتم نگاه میکردم برگشتم پشتمو ببینم که خوردم به یکی یه جیغ کشیدم و برگشتم
خدای من مرگم حتمیه
ماری : تا الان کجا بودید
من : خب هیجا ... امم چیزه اها اینوارا داشتم کتاب میخوندم خوابم برد
ماری : کتاب کو؟
من : وای دیدی انقد هول شدم یادم رف برش دارم
باهم به سمت ساختمون قصر راه افتادیم
ماری : مگه نمیدونید رفتن به جنگل ممنوعه
ممنوع هست
من : من اونجا نرفتم
ماری : به من دروغ نگید خودم وقتی رفتید دیدمتون
من : چرا ممنوعه میدونی چقد خوشکله اصن تا حالا اونجا رفتی
ماری آروم درحال که میرفت گفت : آره یه زمانی اونجا بهترین منطقه کشور بود
خواستم ازش سوال بپرسم که رفت سمت ساختمون خدمتکارا
منظورش چی بود بهترین منطقه مگه چه اتفاقی اونجا افتاده
رفتم‌داخل قصر و داشتم از پله ها بالا میومدم
که....
دیدگاه ها (۰)

#Beautiful_torment#part2که صدای ملکه متوقفم کرد ملکه آماندا ...

#Beautiful_torment#part3رفتم نزدیکترزن1 : پس فکر میکنی پادشا...

#Beautiful_torment

fake

the other side of the world

#Gentlemans_husband#season_Third#part_280با صداش کل ترسام فر...

|| پارت سوم ||  نام سناریوی:《 پرنسس دورگه من》 فردا کلارا توی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط