جان من سخت تو آزردی و حاشا کردی

جان من، سخت تو آزردی و حاشا کردی
بندگـی را تـو در این معـرکه بـر پا کردی

گوشه چشمی و نگاهی که نگاهم دزدید
گرچه جرم است ولی خوب محیا کردی

مثل جبر است و دوتا قاعده ی جا مانده
که تـو با بـوسه ی خـود حـل معما کـردی

بی تو با این همه باران جدایی چه کنم
آنچه بـا من همـه کـردند تـو تنهـا کـردی

این همه زخم چـرا؟ مرهـم جانم تو بگو
مگـر ایـن مـَرد نَمـُردست و مـدارا کـردی

آخـر از دست تـو دلگیـر و طلبکـار منـم
ای کـه بـا دلبـر خـود محشـر کبـرا کردی


#علی_حیدری
دیدگاه ها (۲)

لمس حضورتاعجازیست که روح مرده ام رادوباره در کالبد زندگی جان...

آخر قصه ی ما بودن و آغاز نبود بال های من عاشق،پر پرواز نبود!...

بس ڪن دلِ دیوانہ او رفتہ از این خانہپا در گل و در گیــری او...

من روزه ام!!!!تمام سال را روزه ام.ولی بجای دهان و شکم ، اندی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط