"𝓶𝔂 𝓶𝓪𝓮𝓻𝓶𝓪𝓲𝓭"
"𝓶𝔂 𝓶𝓪𝓮𝓻𝓶𝓪𝓲𝓭"
"𝓹𝓪𝓻𝓽.5"
رفتین توی خشکی خیلی استرس داشتی و خواهرت خیلی خوشحال بود ی پرده برداشتینو پیچیدین رو خودتون و اومدین بیرون ب خواهرت راه رفتن یاد دادین و میخواستین برگردین که
الیزابت. لیزا پس این هیولاها کین؟؟؟
+اهه میگه قرار بود اونارو ببینیم تروخدا بیا برگردیم تو دریا
الیزابت.اه چقدر غر میزنیا نمیخوام اصلا برگردم اگه خیلی ناراضی میتونی برگردی خونه منم کمکت نمیکنم ک اون صدفارو پیدا کنی
+ینی چی نمیخوای پیدا کنی اوناا میتونن به خیلیا که بیمارن کمک کنن الیزابت تو چت شده ینی چی بیا برگردیم تروخدا الا رفتیم قدمم زدی نفسم کشیدی بیا برگردیم هروقدر بیشتر بمونیم پولکامون بیشتر خشک میشه
الیزابت. من تو ی کتاب ممنوعه خوندم ک اگر مدت زیادی خشکی بمونی یا پولکات میریزنو انسان میشی و اب ششت خشک میشه و شش میشه یا همینجوری میمونی فقط پولکات یذره تیزو خشک میشه
+الیزابت خفه شو بیا بریم تو خشکی
الیزابت. اهه باشه بابا
داشتین میرفتین ک....
ویو جونگ کوک
داشتم قدم میزدم ک دوباره یاد اون دختره افتادم خیلی خوشگل بود واقعا خواستم برم ک ناخداگاه رفتم تو دریا همونجا ک دختره رو دیدم دلم میخواست ببینم بازم هست یا ن دیدم ک باز اونا اونجان نمیدونم چرا ولی خیلی خوشحالو ذوق زده شدم و رفتم پیشش ک دیدم دوتاعن و ی دختره دیگه همپیششون بود ولی اون یکی پرید تو اب و همون دختره ک اون روز دیدمش نپریده بود و سریع رفتم سمتش
جونگکوک هیی وایساااا دختره داشت میرفت تو اب ک سری رفتم تو اب و یه چیز خیلی بزرگ دیدم ک سری تامن اومدم تو اب رفت دختره رو بردم از اب دورش کردم
جونگ کوک. اگ اون جک و جوونورا بت اسیب میزدنن چی یکم باید حپاست ب خودت....
دیدم ک لباس نداره و ی پارچه دور خودش گرفته بود ولی اون ی پارچه ی معمولی نبود خیلی برق میزد هیلی خوشگل بودو انگار هرچی اب میریختی روش خیس نمیشد ولی همچین پارچه ای وجود نداره پس بهش توجه نکردم و یکی از لباسای روییم رو در اوردم و انداختم روش
جونگ کوک. ای بابا لباسم نداری؟چرا چرا لباس نداری خانواده چی خانواده نداری؟خونه؟اره خب وقتی لباس نداری اینا هم نداری...
دلم خیلی براش براش سوخت برای همین خواستم ببرمش پیش خودم.....
"𝓹𝓪𝓻𝓽.5"
رفتین توی خشکی خیلی استرس داشتی و خواهرت خیلی خوشحال بود ی پرده برداشتینو پیچیدین رو خودتون و اومدین بیرون ب خواهرت راه رفتن یاد دادین و میخواستین برگردین که
الیزابت. لیزا پس این هیولاها کین؟؟؟
+اهه میگه قرار بود اونارو ببینیم تروخدا بیا برگردیم تو دریا
الیزابت.اه چقدر غر میزنیا نمیخوام اصلا برگردم اگه خیلی ناراضی میتونی برگردی خونه منم کمکت نمیکنم ک اون صدفارو پیدا کنی
+ینی چی نمیخوای پیدا کنی اوناا میتونن به خیلیا که بیمارن کمک کنن الیزابت تو چت شده ینی چی بیا برگردیم تروخدا الا رفتیم قدمم زدی نفسم کشیدی بیا برگردیم هروقدر بیشتر بمونیم پولکامون بیشتر خشک میشه
الیزابت. من تو ی کتاب ممنوعه خوندم ک اگر مدت زیادی خشکی بمونی یا پولکات میریزنو انسان میشی و اب ششت خشک میشه و شش میشه یا همینجوری میمونی فقط پولکات یذره تیزو خشک میشه
+الیزابت خفه شو بیا بریم تو خشکی
الیزابت. اهه باشه بابا
داشتین میرفتین ک....
ویو جونگ کوک
داشتم قدم میزدم ک دوباره یاد اون دختره افتادم خیلی خوشگل بود واقعا خواستم برم ک ناخداگاه رفتم تو دریا همونجا ک دختره رو دیدم دلم میخواست ببینم بازم هست یا ن دیدم ک باز اونا اونجان نمیدونم چرا ولی خیلی خوشحالو ذوق زده شدم و رفتم پیشش ک دیدم دوتاعن و ی دختره دیگه همپیششون بود ولی اون یکی پرید تو اب و همون دختره ک اون روز دیدمش نپریده بود و سریع رفتم سمتش
جونگکوک هیی وایساااا دختره داشت میرفت تو اب ک سری رفتم تو اب و یه چیز خیلی بزرگ دیدم ک سری تامن اومدم تو اب رفت دختره رو بردم از اب دورش کردم
جونگ کوک. اگ اون جک و جوونورا بت اسیب میزدنن چی یکم باید حپاست ب خودت....
دیدم ک لباس نداره و ی پارچه دور خودش گرفته بود ولی اون ی پارچه ی معمولی نبود خیلی برق میزد هیلی خوشگل بودو انگار هرچی اب میریختی روش خیس نمیشد ولی همچین پارچه ای وجود نداره پس بهش توجه نکردم و یکی از لباسای روییم رو در اوردم و انداختم روش
جونگ کوک. ای بابا لباسم نداری؟چرا چرا لباس نداری خانواده چی خانواده نداری؟خونه؟اره خب وقتی لباس نداری اینا هم نداری...
دلم خیلی براش براش سوخت برای همین خواستم ببرمش پیش خودم.....
۸.۱k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.