پیچیده تر از بند نگاهت تله ای نیست

پیچیده تر از بند نگاهت تله ای نیست
بگذار که صید تو شوم،مسئله ای نیست

وقتی دلمان ساکن یک منزل نور است
انگار میان من و تو فاصله ای نیست

شیرینی تکرار تو در قالب یک ذکر
در هیچ نماز سحر و نافله ای نیست

یک تیر رها شد به گلوی غزل من
خون می چکد از شعر، ولی حرمله ای نیست

موی تو به زنجیر کشید عاقبتم را
نه ؛قدرت گیسوی تو در سلسله ای نیست

حکمی که نگاهت به تمنای دلم داد
حق بود گمانم! تو بخواهی،گله ای نیست

لرزی که به اندام من انداخت نگاهت
در قدرت تخریب گرِ زلزله ای نیست

هر روز تو را از همه می پرسم و افسوس
در پاسخ آشفتگی من "بله" ای نیست
دیدگاه ها (۲)

چه فکری کرده ای با خود، که از این قصه ...خوشحالم ...!؟از این...

در " نقاشی هایم " تنهاییم را پنهان می کنم...در " نوشته هایم ...

می جویمت ، به نام و نشانی که نیستی!دیرآشنای من ، تو همانی ک...

ماه افتاده به چاهی و به چاهت زده امراه گم کرده و بیراهه به ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط