می جویمت به نام و نشانی که نیستی

می جویمت ، به نام و نشانی که نیستی!
دیرآشنای من ، تو همانی که نیستی!

نزدیکتر ز تو به توام، این عجب که تو
دور از منی و خویش ندانی که نیستی!

می جویمت به باغ خیال و گمان و وهم
در کوچه های دل، به گمانی که نیستی!

شبگرد کوچه های خیالم، به جستجو
آیم به آن محل و نشانی که نیستی!

طبع غزلسرایی من لال می شود
در بین واژه ها و بیانی که نیستی!

سرشارم از خیال سرودن، اگر چه باز
تو باعث همین هیجانی که نیستی!

احوال من نپرس ، که اقرار می کنم !
"حالم بد است مثل زمانی که نیستی"
دیدگاه ها (۳)

پیچیده تر از بند نگاهت تله ای نیستبگذار که صید تو شوم،مسئله ...

چه فکری کرده ای با خود، که از این قصه ...خوشحالم ...!؟از این...

ماه افتاده به چاهی و به چاهت زده امراه گم کرده و بیراهه به ر...

نگاهم که کردی دلم پر گرفتدلم غربت زنگ آخر گرفتنگاهم که کردی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط