درویشی تهیدست
درویشی تهیدست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد.چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد .کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت:این اشاره های تو برای چه بود؟
درویش گفت:نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم...
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود؛گفت چه میخواهی؟
درویش گفت:همین قلیان مرا بس است !
چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت...خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد!
پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد!
روزگاری سپری شد.درویش جهت تشکر نزد خان رفت .
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریم خان زند کرد و گفت:نه من کریمم نه تو ؛
کریم فقط خداست،که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.
کریم خان گفت:این اشاره های تو برای چه بود؟
درویش گفت:نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم...
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود؛گفت چه میخواهی؟
درویش گفت:همین قلیان مرا بس است !
چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت...خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد!
پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد!
روزگاری سپری شد.درویش جهت تشکر نزد خان رفت .
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریم خان زند کرد و گفت:نه من کریمم نه تو ؛
کریم فقط خداست،که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.
۵.۱k
۲۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.