His hope for life....
His hope for life....
امید زندگی او . پارت۳
ویو لینو
آروم در رو باز کردم و وارد خونه شدم داشتم آروم آروم قدم بر می داشتم تا فیلیکس از خواب بیدار نشه به سمت اتاقم رفتم و لباس هام رو عوض کردم و روی تختم دراز کشیدم ، دستام رو لبام گذاشتم دلم میخواست یکبارم لبای جیسونگ رو ببوسم
ولی چطوری؟
چه جیسونگ خونه لینو بود چه لینو خونه جیسونگ بود؟
ویو فیلیکس
از تختم بلند شدم دستی به موهای بلوندم کشیدم یه دوش سریع گرفتن و به طرف آشپزخونه رفتم کفش های لینو رو دیدم و متوجه شدم که لینو به خونه برگشته از خونه خارج شدم و به طرف مدرسه راه افتادم.
فیلیکس: امروز باید هرجور شده قلم اون پسره ره رو بهش برگردونم..
وارد مدرسه شدم جیسونگ رو دیدم که روی صندلی ها نشسته و منتظر منه.
به سمتش رفتم و کنارش نشستم
فیلیکس: سلام جیسونگ
جیسونگ: سلام لیکسی زود باش توضیح بده
فیلیکس تمام اتفاق هایی که دیروز بهش رخ داده بود رو به جیسونگ توضیح داد.
جیسونگ: راستی من این پسره رو میشناسم
فیلیکس: کیه؟
جیسونگ: اسمش هوانگ هیونجین هست، تو این مدرسه درس میخونه۲کلاس از ما بزرگ تر هست
فیلیکس: اهوم ..... پس اسمش هیونجینه
ویو هیونجین
وارد اتاق هنر شدم تا بتونم روی نقاشی جدیدم کار کنم ، متوجه شدم که یکی از قلم هام نیست
هیونجین: نکنه پیش اون پسره جا گذاشتم؟!
پس الان چطور میتونم ازش بگیرم؟
من که اون پسره رو نمیشناسم
------------
پارت ۳ رو گزارش کرده بودید مجبور شدم دوباره بزارم، اگه جایی رو اشتباهی نوشتم یا جایی رو فراموش کردم خیلی ببخشید🧡🫡
امید زندگی او . پارت۳
ویو لینو
آروم در رو باز کردم و وارد خونه شدم داشتم آروم آروم قدم بر می داشتم تا فیلیکس از خواب بیدار نشه به سمت اتاقم رفتم و لباس هام رو عوض کردم و روی تختم دراز کشیدم ، دستام رو لبام گذاشتم دلم میخواست یکبارم لبای جیسونگ رو ببوسم
ولی چطوری؟
چه جیسونگ خونه لینو بود چه لینو خونه جیسونگ بود؟
ویو فیلیکس
از تختم بلند شدم دستی به موهای بلوندم کشیدم یه دوش سریع گرفتن و به طرف آشپزخونه رفتم کفش های لینو رو دیدم و متوجه شدم که لینو به خونه برگشته از خونه خارج شدم و به طرف مدرسه راه افتادم.
فیلیکس: امروز باید هرجور شده قلم اون پسره ره رو بهش برگردونم..
وارد مدرسه شدم جیسونگ رو دیدم که روی صندلی ها نشسته و منتظر منه.
به سمتش رفتم و کنارش نشستم
فیلیکس: سلام جیسونگ
جیسونگ: سلام لیکسی زود باش توضیح بده
فیلیکس تمام اتفاق هایی که دیروز بهش رخ داده بود رو به جیسونگ توضیح داد.
جیسونگ: راستی من این پسره رو میشناسم
فیلیکس: کیه؟
جیسونگ: اسمش هوانگ هیونجین هست، تو این مدرسه درس میخونه۲کلاس از ما بزرگ تر هست
فیلیکس: اهوم ..... پس اسمش هیونجینه
ویو هیونجین
وارد اتاق هنر شدم تا بتونم روی نقاشی جدیدم کار کنم ، متوجه شدم که یکی از قلم هام نیست
هیونجین: نکنه پیش اون پسره جا گذاشتم؟!
پس الان چطور میتونم ازش بگیرم؟
من که اون پسره رو نمیشناسم
------------
پارت ۳ رو گزارش کرده بودید مجبور شدم دوباره بزارم، اگه جایی رو اشتباهی نوشتم یا جایی رو فراموش کردم خیلی ببخشید🧡🫡
۵.۹k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.