من به یک کوه پر از درد شباهت دارم

من به یک کوه پر از درد شباهت دارم
از دل خسته خود قصد عیادت دارم

بر لبم مهر سکوت است ولی در دل خویش
من ازین غصه و این درد روایت دارم

هر دم از خانه من بوی غزل می آید
بسکه از ماه رخت شرح و حکایت دارم

مدتی هست که ما فاصله داریم ز هم
من ازین فاصله ها سخت شکایت دارم

بین ما پر شده از قصه تکراری غم
من به یک بوسه ولبخند قناعت دارم

بعد یک عمر پریشانی دل فهمیدم
من به چشمان سیاه تو ارادت دارم

سوختم از غم بی مهریت اما چه کنم
من به مهمانی چشمان تو عادت دارم....
دیدگاه ها (۱)

تـــو ” تنهــــا دعـــاـے قشنــــگ منــــے مبــــادا کســـے ...

.

به افتخار همه ی پدرها

عشق رادرچشم شهلاے تۅ دیدن محشر استقصه را باصوت زیبایت شنیدن ...

ای دل غمگین به هجر یار عادت می کنیبیخود از غم دم مزن با هر ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط