فراموشی💜❤
فراموشی💜❤
پارت ۵🔥❤️🔥
ویو ات:
سوهو به دوستاش گفت منو بزن
دوستاش داشتن منو میزدن که یهویی
کوک اومد و با هاشون دعوا کرد بعد منو برداشت برد پیش دریاچه و پیشم نشست
کوک: تو اینجا چی کار می کردی
ات: من.. من
کوک: تو چی
زدم زیر گریه و به کوک گفتم
ات: من تهیونگ را دوست دارم ولی اون
بیت نا رو دوست داره من حس میکنم
هیچ کس را ندارم و تنهام ( گریه)
کوک: ات گریه نکن راستش.. من
ات:(گریه)
کوک: راستش من بهت علاقه دارم و دوست دارم ❤
ات: جونگ کوک منو دوست داری
حالت خوبه؟
کوک: لطفا بهم نگو جونگ کوک بگو کوک
کوک: تو منو دوست داری؟
ات: راستش منم ازت خوشم میاد
کوک: قول میدی به تهیونگ فکر نکنی؟
ات: اره ولی..
داشتم حرف میزدم که کوک لبا. شو گذاشت رو لب. ام
من چشمام باز بود و تعجب کرده بودم
ولی کوک چشماشو بسته بودم
ات: ددی چی کار می کنی
کوک: چی چی گفتی دوباره بگو؟
ات: ببخشید ناراحت شدی
کوک: نه بیب دوباره بگو
ات: خوشت اومد
کوک: اهوم
ات: ددی ددی ددی
کوک: بیبی میدونستی لبا. ت خیلی خوشمزن
ات :..........
کوک: من که خیلی دوسشون دارم
ات:.....(خجالت)
من و کوک داشتیم باهم حرف میردیم که تهیونگ اومد
ته: شما ها چی کار میکنید
ات: هیچی
ته: کوک اینجا چه کار میکنی
کوک: نمی تونم پیش دوست دخترم بشینم
بعد تهیونگ با یه حالت اصبانی رفت
ویوی تهیونگ:
باورم نمیشه ات دوست دختره کوکه
اما من ات را دوست دارم (گریه)
داشتم گریه می کردم مه بیت نا اومد پیشم
بیت نا: تهیونگاا چرا گریه می کنی
ته:......
در خماری بمانید 🤗😃
برای پارت بعد:
۵ تا لایک ❤❤
پارت ۵🔥❤️🔥
ویو ات:
سوهو به دوستاش گفت منو بزن
دوستاش داشتن منو میزدن که یهویی
کوک اومد و با هاشون دعوا کرد بعد منو برداشت برد پیش دریاچه و پیشم نشست
کوک: تو اینجا چی کار می کردی
ات: من.. من
کوک: تو چی
زدم زیر گریه و به کوک گفتم
ات: من تهیونگ را دوست دارم ولی اون
بیت نا رو دوست داره من حس میکنم
هیچ کس را ندارم و تنهام ( گریه)
کوک: ات گریه نکن راستش.. من
ات:(گریه)
کوک: راستش من بهت علاقه دارم و دوست دارم ❤
ات: جونگ کوک منو دوست داری
حالت خوبه؟
کوک: لطفا بهم نگو جونگ کوک بگو کوک
کوک: تو منو دوست داری؟
ات: راستش منم ازت خوشم میاد
کوک: قول میدی به تهیونگ فکر نکنی؟
ات: اره ولی..
داشتم حرف میزدم که کوک لبا. شو گذاشت رو لب. ام
من چشمام باز بود و تعجب کرده بودم
ولی کوک چشماشو بسته بودم
ات: ددی چی کار می کنی
کوک: چی چی گفتی دوباره بگو؟
ات: ببخشید ناراحت شدی
کوک: نه بیب دوباره بگو
ات: خوشت اومد
کوک: اهوم
ات: ددی ددی ددی
کوک: بیبی میدونستی لبا. ت خیلی خوشمزن
ات :..........
کوک: من که خیلی دوسشون دارم
ات:.....(خجالت)
من و کوک داشتیم باهم حرف میردیم که تهیونگ اومد
ته: شما ها چی کار میکنید
ات: هیچی
ته: کوک اینجا چه کار میکنی
کوک: نمی تونم پیش دوست دخترم بشینم
بعد تهیونگ با یه حالت اصبانی رفت
ویوی تهیونگ:
باورم نمیشه ات دوست دختره کوکه
اما من ات را دوست دارم (گریه)
داشتم گریه می کردم مه بیت نا اومد پیشم
بیت نا: تهیونگاا چرا گریه می کنی
ته:......
در خماری بمانید 🤗😃
برای پارت بعد:
۵ تا لایک ❤❤
۱۳.۷k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.