به یاد دارم چه بسیار که برف

به یاد دارم چه بسیار که برف
چون مهمانی ديرهنگام
می آمد و نرم
ميزد به شيشه ي پنجره ی شعرهایم
صدایم مي كرد :
" باز کن !
از دورها آمده ام و هدیه ام
سبد واژه های ناب است
باغستانی اند که
بكر مانده اند."
به یاد دارم که سبد واژه ها را می ستاندم و
بالای تاقچه ی چشمم می نهادم
او هم می گفت :
" کنارت می مانم
تا نگاهم را درنگاهت بیندازم
ای نازنینم!
هرگز ازبرف ِ میهمان ِ دیر هنگام ِعزیزی چون تو
سیراب نمی شوم !
ای نازنینم !

بیا با دست هایت برف بیار

من دوست دارم اگر آب شدم

با برف آب شوم

ای نازنینم !



{ شیرکو بیکس }
دیدگاه ها (۱۰)

با من بيا ! مگو كجا ؟ تنها با من بيا ! با من بيا تا درد، تا ...

کوبانی آزاد شد یکی از فرماندهان ارشد نیروهای YPG در گفتگو با...

قطره قطره باران می‌نویسد : گل نم به نم دو دیده ی من می‌نویسد...

نوشتن آن‌گاه كه با ساقه تاكی بنویسم تا كه برخیزم سبد كاغذم ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط