به یاد دارم چه بسیار که برف
به یاد دارم چه بسیار که برف
چون مهمانی ديرهنگام
می آمد و نرم
ميزد به شيشه ي پنجره ی شعرهایم
صدایم مي كرد :
" باز کن !
از دورها آمده ام و هدیه ام
سبد واژه های ناب است
باغستانی اند که
بكر مانده اند."
به یاد دارم که سبد واژه ها را می ستاندم و
بالای تاقچه ی چشمم می نهادم
او هم می گفت :
" کنارت می مانم
تا نگاهم را درنگاهت بیندازم
ای نازنینم!
هرگز ازبرف ِ میهمان ِ دیر هنگام ِعزیزی چون تو
سیراب نمی شوم !
ای نازنینم !
بیا با دست هایت برف بیار
من دوست دارم اگر آب شدم
با برف آب شوم
ای نازنینم !
{ شیرکو بیکس }
چون مهمانی ديرهنگام
می آمد و نرم
ميزد به شيشه ي پنجره ی شعرهایم
صدایم مي كرد :
" باز کن !
از دورها آمده ام و هدیه ام
سبد واژه های ناب است
باغستانی اند که
بكر مانده اند."
به یاد دارم که سبد واژه ها را می ستاندم و
بالای تاقچه ی چشمم می نهادم
او هم می گفت :
" کنارت می مانم
تا نگاهم را درنگاهت بیندازم
ای نازنینم!
هرگز ازبرف ِ میهمان ِ دیر هنگام ِعزیزی چون تو
سیراب نمی شوم !
ای نازنینم !
بیا با دست هایت برف بیار
من دوست دارم اگر آب شدم
با برف آب شوم
ای نازنینم !
{ شیرکو بیکس }
- ۱.۲k
- ۲۴ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط