قطره قطره

قطره قطره
باران می‌نویسد : گل
نم به نم
دو دیده ی من می‌نویسد : تو !
چه سال پر باران غریبی
چه اندوه دست و دل بازی
که این گونه
سنگ به سنگ
سرم را می‌شکند، شکوفه می‌کند
و برگ به برگ
سرانگشتان مرده‌ام را می‌تاسد، سیاه می‌کند ..
و خود همچون گیاهکی بی پناه
به باد سپرده می‌شوم
تا در زمهریر ذهن تو زندگی کنم، زاده شوم
هوهوی باد !


{ شیرکو بی کس }
دیدگاه ها (۹)

به یاد دارم چه بسیار که برف چون مهمانی ديرهنگام می آمد و نرم...

با من بيا ! مگو كجا ؟ تنها با من بيا ! با من بيا تا درد، تا ...

نوشتن آن‌گاه كه با ساقه تاكی بنویسم تا كه برخیزم سبد كاغذم ا...

ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺳﺒﺰﭘﻮﺵ ﺑﻮﺩﯼ ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ، ﮐﺸﺘﺰﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮ...

چپتر ۱۲ _ سایه انتقامکوهستان ساکت است. نه باد می وزد، نه جیر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط