فیک سانزو
فیک سانزو
-۱- توی کوچه ها قدم میزد. از وقتی پدر و مادرش رو ترک کرده بود، هر شب بیرون میومد و ساعت ها قدم میزد، هر جایی که می خواست. این بنظرش ازادی بود. ازادی از زیر طعنه ها، مقایسه ها و ازار های پدر و مادرش.
ا.ت، وارد کوچه ای شد که کمی روشن تر از بقیه ی خیابون و کوچه ها بود.
وقتی تا اخر کوچه رفت، متوجه شد که کوچه ادامه نداره و خواست برگرده که با چندتا پسر درست روبه روش مواجه شد.
پسر: دختری به قشنگی تو نباید این وقت شب بیرون باشه.
ا.ت: فقط بگو چی می خوای.
پسر: عامم هیچی... (ا.ت رو چسبوند به دیوار) فقط می خوام باهات حرف بزنم.
ا.ت: منو ول کن اون طوری هم میتونیم حرف بزنیم.
پسر: ولی منظور من اون ح...
سانزو: به به می بینم انقد بیکار شدید که میفتید دنبال دخترا تو خیابون.
پسر: ر...رئیس!
سانزو: یقه ی پسره رو گرفت* مگه نگفته بودم پیش مایکی بمون؟
پسره: ببخشید...دیگه تکرا...
سانزو: یه لگد زد تو شکم طرف* اخراجی
ولی میدونی اخراج شدن به سبک بونتن چه شکلیه دیگه...نه؟
-۱- توی کوچه ها قدم میزد. از وقتی پدر و مادرش رو ترک کرده بود، هر شب بیرون میومد و ساعت ها قدم میزد، هر جایی که می خواست. این بنظرش ازادی بود. ازادی از زیر طعنه ها، مقایسه ها و ازار های پدر و مادرش.
ا.ت، وارد کوچه ای شد که کمی روشن تر از بقیه ی خیابون و کوچه ها بود.
وقتی تا اخر کوچه رفت، متوجه شد که کوچه ادامه نداره و خواست برگرده که با چندتا پسر درست روبه روش مواجه شد.
پسر: دختری به قشنگی تو نباید این وقت شب بیرون باشه.
ا.ت: فقط بگو چی می خوای.
پسر: عامم هیچی... (ا.ت رو چسبوند به دیوار) فقط می خوام باهات حرف بزنم.
ا.ت: منو ول کن اون طوری هم میتونیم حرف بزنیم.
پسر: ولی منظور من اون ح...
سانزو: به به می بینم انقد بیکار شدید که میفتید دنبال دخترا تو خیابون.
پسر: ر...رئیس!
سانزو: یقه ی پسره رو گرفت* مگه نگفته بودم پیش مایکی بمون؟
پسره: ببخشید...دیگه تکرا...
سانزو: یه لگد زد تو شکم طرف* اخراجی
ولی میدونی اخراج شدن به سبک بونتن چه شکلیه دیگه...نه؟
۶.۳k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.