𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁵⁶"
𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁵⁶"
زنعمو: آره یکی از دوستای دوران دبیرستان جونسو قراره بیاااد...
لبخندی زدم و از جام پاشدم.
آرا: _جدی؟! خب حالا کی هست؟!
زنعمو: اوه دختررر بزار ببینیش بعد نقشه بکش!
با خجالت سرمو انداختم پایین...
آرا: _وای... از اون لحاظ نه زن عموو...
زنعمو: اتفاقا پسر خاصیه خیلی هم خوشتیپه! بی مادر بزرگ شده طفلی!
با لبخند ادامه داد:
زنعمو: اون زمانا دوران مدرسه وقتایی که به جونسو غذا میدادم به اونم میدادم... گاهی وقتا میاد اینجا اما زود میره!
امشب چون از ظهر اطلاع داده میخوام براش سنگ تموم بزارمم...
آرا: _آهان... کمک نمیخواید؟!
زن عمو از خدا خواسته گفت:
زنعمو: اوفف دستت طلا اتاق جییونگ رو تمیز کن! گیمباپ هارم برو درست کن... اوففف کوفته ها هم نپیچیدم!
تو رو دربایسی گفتم:
آرا: _عاممم... خودم میکنم... یعنی چشم...
یاخدا عجب غلطی خوردمااا، زن عمو بدتر از مامانه بهش وقتی تعارف کنی ولت نمیکنه!
هعییی اول رفتم سمت اتاق جی یونگ و کامل تمیزش کردم.
چقدرررر این بچههه شلوغهههه خدااااا...
لباساش رو تا کردم، کل کشو ها بیرون ریخته بود:/
اسباب بازی، لگو، مداد رنگی و عروسکا روی زمین پخش شده بود...
وقتی همه اتاق رو تمیز کردم کمرم درد گرفته بود.
اما تاااازه شروع شده! چون تو آشپرخونه به شدت کار برای انجام دادن بود...
کل ظرف های نهار رو شستم... یک عالمه کوفته و گیمباپ درست کردم!
در آخر با آخی دستمو روی کمرم گذاشتم...
[حمایت کنید وگرنه محبورم شرطی کنم!]
[نظراتون برام خیلیییی ارزشمنده و جواب میدم]
[از تعداد لایک ها میفهمم چند نفر خوندن:)]
زنعمو: آره یکی از دوستای دوران دبیرستان جونسو قراره بیاااد...
لبخندی زدم و از جام پاشدم.
آرا: _جدی؟! خب حالا کی هست؟!
زنعمو: اوه دختررر بزار ببینیش بعد نقشه بکش!
با خجالت سرمو انداختم پایین...
آرا: _وای... از اون لحاظ نه زن عموو...
زنعمو: اتفاقا پسر خاصیه خیلی هم خوشتیپه! بی مادر بزرگ شده طفلی!
با لبخند ادامه داد:
زنعمو: اون زمانا دوران مدرسه وقتایی که به جونسو غذا میدادم به اونم میدادم... گاهی وقتا میاد اینجا اما زود میره!
امشب چون از ظهر اطلاع داده میخوام براش سنگ تموم بزارمم...
آرا: _آهان... کمک نمیخواید؟!
زن عمو از خدا خواسته گفت:
زنعمو: اوفف دستت طلا اتاق جییونگ رو تمیز کن! گیمباپ هارم برو درست کن... اوففف کوفته ها هم نپیچیدم!
تو رو دربایسی گفتم:
آرا: _عاممم... خودم میکنم... یعنی چشم...
یاخدا عجب غلطی خوردمااا، زن عمو بدتر از مامانه بهش وقتی تعارف کنی ولت نمیکنه!
هعییی اول رفتم سمت اتاق جی یونگ و کامل تمیزش کردم.
چقدرررر این بچههه شلوغهههه خدااااا...
لباساش رو تا کردم، کل کشو ها بیرون ریخته بود:/
اسباب بازی، لگو، مداد رنگی و عروسکا روی زمین پخش شده بود...
وقتی همه اتاق رو تمیز کردم کمرم درد گرفته بود.
اما تاااازه شروع شده! چون تو آشپرخونه به شدت کار برای انجام دادن بود...
کل ظرف های نهار رو شستم... یک عالمه کوفته و گیمباپ درست کردم!
در آخر با آخی دستمو روی کمرم گذاشتم...
[حمایت کنید وگرنه محبورم شرطی کنم!]
[نظراتون برام خیلیییی ارزشمنده و جواب میدم]
[از تعداد لایک ها میفهمم چند نفر خوندن:)]
۹.۳k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.