بکی : ترور خدا شما که هر دوتون این رقصو بلدید تازه آنیا ق
بکی : ترور خدا شما که هر دوتون این رقصو بلدید تازه آنیا قول میدم باهات اونجا بیام «تو پارتای بعد میفهمید😁»
نکته«رشته ای که دامیان میره واسه مودل و ایدلاس »
آنیا و دامیان یه نفس عمیق میکشنو میگن باشه بابا
دامیان: فقط یه سوال آنیا تو از کجا رقص بلدی و اینکه اونجایی که میگین کجاست
آنیا و بکی : به تو چه «با داد»
دامیان و آنیا میرن و اون رقصو انجام میدن
تمام بچه ها واسشون دست میزدن
ذهن بکی : میدونستم این دوتا برای همدیگه ساخته شدن
آنیا : بکی خفه میشی یا خفت کنم
بکی : باشه بابا حالا چرا اعصبانی میشی
میرن شهر بازی خوش میگذرونن
انیام میره شبو خونه بکی میمونه
ساعت ۱۲
آنیا : هنوز کپیدی پاشو دیگه
بکی : ها ها ها چیشوده
آنیا : مگه قرار نبود درس بخونیم مثلاً فردا امتحانه ها
بکی نگاهی به ساعت میکنه
بکی : یا خداا
«با داد»
کتاب خانه
بکی : آنیا یه چی میگم ولی نکشم
آنیا : باز چه گ.و.ه.ی خوردی
بکی : راستش راستش
من دامیانو هم گفتم بیا
آنیا : آهان
باشه
بکی : چه بی تفاوت
آنیا : من میرم یه کتاب پیدا کنم
اون وستا بود که یکدفعه دامیان از پشت بقلش میکنه
آنیا : آه تویی سلام
دامیان: میبینم امروز از دنده راست بلند شدی
که یدفه میبینه آنیا داره تو این ویزیت کتاب میخونه
دامیان: هی دارم حرف می زنم ها
آنیا : ببینم نمیخوای ولم کنی
دامیان : نه
آنیا : آها ولی بنظرم به دیوار تکیه میدادیم بهتر نبود اینجوری کتاب هی تکون میخوره
دامیان: بی خیال قبلاً که اینکارو میکردم جنازمو مینداختی
آنیا : الان سرم شلوغه
دامیان با یه قیافه مظلوم آنیارو نگاه می کنه
حال ندارم اینجا هارو طول بدم
آنچه گذشت اون روز:«انیا اون روز فقط تو کتاب خونه به مدت یه ساعت درس خوند و بعد کل روزو و تا فردا صبحش موقع امتحانا ماموریت بود»
روز بعد همه امتحان میدن و آنیا اول میشه
دهن بکی و دامیان باز مونده بود
از اون موقع ۱ سال گذشته
ذهن آنیا: الان میتونم بگم که عاشق دامیان شدم و بهش گفتم و ۲ هفتس دوست دخترشم
تو این فکرها بود که یکدفعه زنگ در خونه خورد اون بکی بود
بکی : سلام آنیا جونم
آنیا : سلام بیا تو
رفتن نشستن
آنیا:میگم بکی یادته اون روز قبل رقص من و دامیان چی بهم گفتی
بکی : ااااااا بزار ببینم
آه آره یادمه
آنیا : میخوام به قولت عمل کنی
همین امروز و همین الان
بکی آهی میکشه و میگه : باشه پس بریم
مکان: یه سالن رقص شخصی تو خونه بکی
اونا شروع به رقصیدن میکنن
بکی بدونه اینکه به آنیا بگه از آنیا موقع انجام یکی از رقصا فیلم میگیره و پست میکنه
«رقص آنیا اسلاید بعدی»
دامیان تو اوتاق رو تخت گوشی به دست
که یکدفعه
ویسگون اجازه نوشتن نداد
نکته«رشته ای که دامیان میره واسه مودل و ایدلاس »
آنیا و دامیان یه نفس عمیق میکشنو میگن باشه بابا
دامیان: فقط یه سوال آنیا تو از کجا رقص بلدی و اینکه اونجایی که میگین کجاست
آنیا و بکی : به تو چه «با داد»
دامیان و آنیا میرن و اون رقصو انجام میدن
تمام بچه ها واسشون دست میزدن
ذهن بکی : میدونستم این دوتا برای همدیگه ساخته شدن
آنیا : بکی خفه میشی یا خفت کنم
بکی : باشه بابا حالا چرا اعصبانی میشی
میرن شهر بازی خوش میگذرونن
انیام میره شبو خونه بکی میمونه
ساعت ۱۲
آنیا : هنوز کپیدی پاشو دیگه
بکی : ها ها ها چیشوده
آنیا : مگه قرار نبود درس بخونیم مثلاً فردا امتحانه ها
بکی نگاهی به ساعت میکنه
بکی : یا خداا
«با داد»
کتاب خانه
بکی : آنیا یه چی میگم ولی نکشم
آنیا : باز چه گ.و.ه.ی خوردی
بکی : راستش راستش
من دامیانو هم گفتم بیا
آنیا : آهان
باشه
بکی : چه بی تفاوت
آنیا : من میرم یه کتاب پیدا کنم
اون وستا بود که یکدفعه دامیان از پشت بقلش میکنه
آنیا : آه تویی سلام
دامیان: میبینم امروز از دنده راست بلند شدی
که یدفه میبینه آنیا داره تو این ویزیت کتاب میخونه
دامیان: هی دارم حرف می زنم ها
آنیا : ببینم نمیخوای ولم کنی
دامیان : نه
آنیا : آها ولی بنظرم به دیوار تکیه میدادیم بهتر نبود اینجوری کتاب هی تکون میخوره
دامیان: بی خیال قبلاً که اینکارو میکردم جنازمو مینداختی
آنیا : الان سرم شلوغه
دامیان با یه قیافه مظلوم آنیارو نگاه می کنه
حال ندارم اینجا هارو طول بدم
آنچه گذشت اون روز:«انیا اون روز فقط تو کتاب خونه به مدت یه ساعت درس خوند و بعد کل روزو و تا فردا صبحش موقع امتحانا ماموریت بود»
روز بعد همه امتحان میدن و آنیا اول میشه
دهن بکی و دامیان باز مونده بود
از اون موقع ۱ سال گذشته
ذهن آنیا: الان میتونم بگم که عاشق دامیان شدم و بهش گفتم و ۲ هفتس دوست دخترشم
تو این فکرها بود که یکدفعه زنگ در خونه خورد اون بکی بود
بکی : سلام آنیا جونم
آنیا : سلام بیا تو
رفتن نشستن
آنیا:میگم بکی یادته اون روز قبل رقص من و دامیان چی بهم گفتی
بکی : ااااااا بزار ببینم
آه آره یادمه
آنیا : میخوام به قولت عمل کنی
همین امروز و همین الان
بکی آهی میکشه و میگه : باشه پس بریم
مکان: یه سالن رقص شخصی تو خونه بکی
اونا شروع به رقصیدن میکنن
بکی بدونه اینکه به آنیا بگه از آنیا موقع انجام یکی از رقصا فیلم میگیره و پست میکنه
«رقص آنیا اسلاید بعدی»
دامیان تو اوتاق رو تخت گوشی به دست
که یکدفعه
ویسگون اجازه نوشتن نداد
۳.۹k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.