𝓟𝓪𝓻𝓽 10 🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 10 🥺🤍🖇️
جانگکوک ویو
سوالی بود که باید میپرسیدم
جانگکوک : ا اونم...دوست داره؟
مرت : نمیدونم خواستم ازش بپرسم که تو اومدی
هر کلمه ای که میگفت دردو بیشتر تو قلبم حس میکردم
مرت : ببینم تو خوبی
جانگکوک : آره خوبم چطور
مرت : حس کردم حالت خوب نیس
جانگکوک : اشتباه فکر کردی
مرت : باشه بابا گارد نگیر بیا بریم منتظرن
دستمو گرفت و کشید سمت جمع حواسم اینجا نبود فقط به اون ماجرا فکر
................
یه شیشه مشروبو کامل خورده بودم کامل مست بودم هیچی نمیفهمیدم
مرت : فکر کنم زیاده روی کردی
جانگکوک : کی؟ ( با حالت مست )
بهم خندید
مرت : تو دیگه
جانگکوک : خودت مستی ، چرا اینو بهم میگی ها؟
مرت : من مستم؟
جانگکوک : آره
مرت : باشه
همش میخندید منم که اعصابم خطخطی بود
جانگکوک : به چی میخندی ها
مرت : هیچی
بهش نگاه کردم به یه جا زل زده بود به اونجا نگاه کردم ببینم به چی زل زده اون ا/ت بود اونجا لعنتی
جانگکوک : بسه دیگه نگاه نکن
مرت : چی
جانگکوک : انقدر نگاش نکن
مرت : چرا اونوقت؟
جانگکوک : چون نباید نگاش کنی
مرت : جانگکوک تو واقعا حالت خوب نیس بیا ببرمت اتاقت
جانگکوک : نمیخوام میخوام اینجا باشم تو برو
مرت : عمرا جایی نمیرم الان میری یه کاری دست خودت میدی
جانگکوک : گفتم برو
مرت : باشه ولی کاری نکن
جانگکوک : باشه
رفتش رفتم سمت ا/ت دستشو گرفتم و کشیدم تو آشپزخونه وقتی رفتیم تو آشپزخونه درو بستم بهش نگاه کردم چشماش چهارتا شده بود
ا/ت : ک کاری داشتید؟
جانگکوک : ببین منو بازم نیست دیگه اینجا باشی مرخصی
ا/ت : چی
جانگکوک : میتونی بری امشب نمیخواد اینجا باشی برو اتاقت فردا به کارت ادامه... میدی
ا/ت : اما
جانگکوک : اما نداره زود باش
درو باز کردم تعجب کرده بود نمیرفت
جانگکوک : زود باش
اومد جلوتر
جانگکوک : بدو..
ا/ت ویو
گفتش برو تو اتاقت متوجه حرفاش نمیشدم داشت چی میگفت داد زد برو که یهو از هوش رفت داشت میوفتاد که گرفتمش
ا/ت : آقا... آقا بیدارشید
بیدار نمیشد بوی الکل میداد معلومه مسته با بدختی بلندش کردم خودش تلو تلو میخورد تو خواب و بیداری بود
جانگکوک : تو خیلی بدی
ا/ت : من؟
جانگکوک : آره تو چرا اینکارو کردی
ا/ت : کار اشتباهی کردم؟
جانگکوک : آره تو هم مرتو دوست داری نه
ا/ت : چی؟
جانگکوک : همونی که چند ساعت پیش اینجا تو بغل هم بودید
اونو میگه پس اسمش مرته
ا/ت : اون اتفاقی
نزاشت حرفم تموم بشه
جانگکوک : دروغ نگو( با داد )
به دورو بر نگاه کردم کسی نبود آخه چرا داد میزنی
در اتاقشو باز کردم و بردمش داخل خودشو پرت کرد رو تخت
جانگکوک : چرا جواب سوالمو نمیدی
نگاه کردم چشماش بسته بود داشت حرف میزد
ا/ت : کدوم سوال
جانگکوک : ... تو هم مرتو دوست داری
ا/ت : خب معلومه که نه
جانگکوک : دروغ نگو
ا/ت : دروغ نمیگم
چشماشو باز کرد چشماش قرمز شده بود
جانگکوک : راست میگی؟
ا/ت : آره راست میگم
دوباره چشماشو بست
خوابش برد کفشا و کتشو دراوردم و پتورو روش کشیدم
خواستم برم که دستمو گرفت
جانگکوک : باور کنم؟
ا/ت : باور کن
دستمو ول کرد و خوابید
رفتم سمت در آروم بازش کردم و رفتم بیرون به سمت سالن راهی شدم فکرم درگیر حرفاش بود
شرطا : 110 تا لایک 🥺🪄🌙
ببخشید میدونم قول دادم دیگه بالا نبرم ولی نشد ببخشید 🥺🪄🪐
جانگکوک ویو
سوالی بود که باید میپرسیدم
جانگکوک : ا اونم...دوست داره؟
مرت : نمیدونم خواستم ازش بپرسم که تو اومدی
هر کلمه ای که میگفت دردو بیشتر تو قلبم حس میکردم
مرت : ببینم تو خوبی
جانگکوک : آره خوبم چطور
مرت : حس کردم حالت خوب نیس
جانگکوک : اشتباه فکر کردی
مرت : باشه بابا گارد نگیر بیا بریم منتظرن
دستمو گرفت و کشید سمت جمع حواسم اینجا نبود فقط به اون ماجرا فکر
................
یه شیشه مشروبو کامل خورده بودم کامل مست بودم هیچی نمیفهمیدم
مرت : فکر کنم زیاده روی کردی
جانگکوک : کی؟ ( با حالت مست )
بهم خندید
مرت : تو دیگه
جانگکوک : خودت مستی ، چرا اینو بهم میگی ها؟
مرت : من مستم؟
جانگکوک : آره
مرت : باشه
همش میخندید منم که اعصابم خطخطی بود
جانگکوک : به چی میخندی ها
مرت : هیچی
بهش نگاه کردم به یه جا زل زده بود به اونجا نگاه کردم ببینم به چی زل زده اون ا/ت بود اونجا لعنتی
جانگکوک : بسه دیگه نگاه نکن
مرت : چی
جانگکوک : انقدر نگاش نکن
مرت : چرا اونوقت؟
جانگکوک : چون نباید نگاش کنی
مرت : جانگکوک تو واقعا حالت خوب نیس بیا ببرمت اتاقت
جانگکوک : نمیخوام میخوام اینجا باشم تو برو
مرت : عمرا جایی نمیرم الان میری یه کاری دست خودت میدی
جانگکوک : گفتم برو
مرت : باشه ولی کاری نکن
جانگکوک : باشه
رفتش رفتم سمت ا/ت دستشو گرفتم و کشیدم تو آشپزخونه وقتی رفتیم تو آشپزخونه درو بستم بهش نگاه کردم چشماش چهارتا شده بود
ا/ت : ک کاری داشتید؟
جانگکوک : ببین منو بازم نیست دیگه اینجا باشی مرخصی
ا/ت : چی
جانگکوک : میتونی بری امشب نمیخواد اینجا باشی برو اتاقت فردا به کارت ادامه... میدی
ا/ت : اما
جانگکوک : اما نداره زود باش
درو باز کردم تعجب کرده بود نمیرفت
جانگکوک : زود باش
اومد جلوتر
جانگکوک : بدو..
ا/ت ویو
گفتش برو تو اتاقت متوجه حرفاش نمیشدم داشت چی میگفت داد زد برو که یهو از هوش رفت داشت میوفتاد که گرفتمش
ا/ت : آقا... آقا بیدارشید
بیدار نمیشد بوی الکل میداد معلومه مسته با بدختی بلندش کردم خودش تلو تلو میخورد تو خواب و بیداری بود
جانگکوک : تو خیلی بدی
ا/ت : من؟
جانگکوک : آره تو چرا اینکارو کردی
ا/ت : کار اشتباهی کردم؟
جانگکوک : آره تو هم مرتو دوست داری نه
ا/ت : چی؟
جانگکوک : همونی که چند ساعت پیش اینجا تو بغل هم بودید
اونو میگه پس اسمش مرته
ا/ت : اون اتفاقی
نزاشت حرفم تموم بشه
جانگکوک : دروغ نگو( با داد )
به دورو بر نگاه کردم کسی نبود آخه چرا داد میزنی
در اتاقشو باز کردم و بردمش داخل خودشو پرت کرد رو تخت
جانگکوک : چرا جواب سوالمو نمیدی
نگاه کردم چشماش بسته بود داشت حرف میزد
ا/ت : کدوم سوال
جانگکوک : ... تو هم مرتو دوست داری
ا/ت : خب معلومه که نه
جانگکوک : دروغ نگو
ا/ت : دروغ نمیگم
چشماشو باز کرد چشماش قرمز شده بود
جانگکوک : راست میگی؟
ا/ت : آره راست میگم
دوباره چشماشو بست
خوابش برد کفشا و کتشو دراوردم و پتورو روش کشیدم
خواستم برم که دستمو گرفت
جانگکوک : باور کنم؟
ا/ت : باور کن
دستمو ول کرد و خوابید
رفتم سمت در آروم بازش کردم و رفتم بیرون به سمت سالن راهی شدم فکرم درگیر حرفاش بود
شرطا : 110 تا لایک 🥺🪄🌙
ببخشید میدونم قول دادم دیگه بالا نبرم ولی نشد ببخشید 🥺🪄🪐
۱۴۴.۷k
۱۲ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.