شخصی ثروتمند به پسرش وصیت کرد که پس از مرگم جوراب کهنهای

شخصی ثروتمند به پسرش وصیت کرد که پس از مرگم جوراب کهنه‌ای به پایم بپوشانید، می‌خواهم در قبر در پایم باشد.
وقتی پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شو گذاشتند تا غسل بدهند، پسر وصیت پدر خود را به روحانی شهر اظهار کرد، ولی روحانی ممانعت کرد و گفت: طبق دستور دین اسلام، بر تن میت جز کفن چیز دیگری پوشانیده نمی‌شود!
ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدر را بجا آورند. سرانجام علمای شهر یکجا شدند و روی این موضوع شور کردند.
در آن مجلس بحث ادامه داشت که ناگهان شخصی وارد مجلس شد و نامه‌ای به دست پسر داد. پسر نامه را باز کرد و معلوم شد که وصیت‌نامه پدرش است. او وصیت‌نامه را با صدای بلند خواند:
پسرم! می‌بینی با وجود این همه ثروت و دارایی و این همه امکانات و کارخانه، حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه با خود ببرم.
یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد. هوشیار باش، به تو هم اجازه پوشیدن یک کفن بیشتر نخواهند داد. پس کوشش کن از دارایی که برایت گذاشته‌ام استفاده کنی و در راه نیک و خیر به مصرف برسانی و دست افتادگان را بگیری، زیرا یگانه چیزی که با خود به قبر خواهی برد همان اعمالت است.
دیدگاه ها (۴)

نقل میکنندکه روزی سفره ای گسترانیده و کله پاچه ای بیاوردند. ...

جذامیان به ناهار مشغول بودند و به منصور حلاج تعارف کردند...ح...

داستانی که در زیر نقل می‌شود مربوط به دانشجویان ایرانی است ک...

#قانع_کردنپروفسور"مارک هوپ" برای قانع کردن شاگردانش به اینکه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط