حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
✍ ️حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
روزی لقمان به فرزندش گفت:
از فردا یک کیسه با خودت بیاور و
در آن به تعداد آدمهایی که دوست نداری
و از آنان بدت میآید پیاز قرار بده!
روز بعد فرزند همین کار را
انجام داد و لقمان گفت:
هرجا که میروی این کیسه
را با خود حمل کن!
فرزنش بعد از چند روز خسته شد و به او
شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن
گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت میکند.
لقمان پاسخ داد :
این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران
را در دل نگه داری. این کینه، قلب و دلت
را فاسد میکند و بیشتر از همه خودت
را اذیت خواهد کرد...!
روزی لقمان به فرزندش گفت:
از فردا یک کیسه با خودت بیاور و
در آن به تعداد آدمهایی که دوست نداری
و از آنان بدت میآید پیاز قرار بده!
روز بعد فرزند همین کار را
انجام داد و لقمان گفت:
هرجا که میروی این کیسه
را با خود حمل کن!
فرزنش بعد از چند روز خسته شد و به او
شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن
گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت میکند.
لقمان پاسخ داد :
این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران
را در دل نگه داری. این کینه، قلب و دلت
را فاسد میکند و بیشتر از همه خودت
را اذیت خواهد کرد...!
- ۶۶۸
- ۰۸ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط