کسی که خانوادم شد p12
کسی که خانوادم شد p12
(ات ویو )
پوزخندی زد و گفت
_ هوممم به نظرت هنوز برای اینکه از ترس به خودت بپیچی زود نیست؟
منظورشو نفهمیدم مگه چیزای بدتری هم قراره سرم بیاد سرمو به صورت سوالی به راست کج کردم و نگاهش کردم تا شاید متوجه منظورش بشم
کمرم و بیشتر به خودش فشار داد که روی چیز سفتی قرار گرفتم چون زیر پام بود اذیتم میکرد برای همین توی بغلش هی تکون می خوردم که با تکون خوردنم صدای ناله ی شخصی رو کنار گوشم احساس کردم
سرمو بالا آوردم و بهش نگاه کردم....سرشو به تکیه گاه صندلی تکیه داده بود و چشماش و بسته بود و از دهنش ناله های ریز بیرون میومد.....دوباره سرمو پایین انداختم تا متوجه اون چیز سفت بشم که فهمیدم اون چیز سفت در اصل.....در اصل...حتی گفتن اسمشم برام سخت بود ( فکر کنم خودتون فهمیدید🤣)
بزاق دهنمو با ترس قورت دادم که صدای نفس هایی رو کنار گوشم احساس کردم
دوباره اون حس لعنتی به سراغم اومده بود.....مردمک چشمام از ترس میلرزیدن
_ بی صبرانه منتظرم وقتی که جئون کوچولو رو توی اون سو*راخ تنگت نگه می داری ببینم
هیچی....ذهنم خالی از هرچیزی بود فقط ی چیز توی ذهنم اکو می شد....فرار کن
به حرف ذهنم گوش دادم می خواستم بلند شم و فرار کنم اما....نتونستم....دستی که دور کمرم بود نزاشت....توی چشماش نگاه کردم عصبی بود اینو از ابرو های در هم رفتش فهمیدم
_ بهتره کار مسخره ای نکنی و اول صبحانتو بخوری
چیزی نگفتم خواستم بلند شم تا بشینم رو صندلی و صبحانه بخورم اما دوباره دستش مانعم شد
_ کجا همین الان گفتم کار مسخره ای نکن
+ می....می خوام بشینم...روی صندلی
_ حق نداری تا زمانی که من بهت بگم بلند شی فهمیدی
سرمو انداختم پایین
_ نشنیدم جواب بدی
+ چ..چشم
_ خوبه
_ بیا...بخورش
به دستش نگاه کردم برام نوتلا زده بود روی نون تست....به چشماش نگاه کردم
_ توی پارک زیادی شکلات می خوردی برای همین حدس زدم دوست داشته باشی
این....مگه اصلا سلایقم براش اهمیت هم داره
می خواستم از دستش لقمه رو بگیرم اما دستشو اورد جلوی دهنم
_ بخورش
بهش نگاه کردم و هم زمان آروم آروم دهنمو باز کردم که گذاشتت توی دهنم.....دستشو روی موهام گذاشتن و ناز کرد و لبخند آرومی زد
_ گود گرل.....اگه همیشه مثل الان باشی زندگیت حتی از قبلم برات زیبا تر میشه
+ اما....من...زندگی رو کنار خانوادم می خوام
با این حرفم انگار که جوش اورده باشه وحشتناک بهم نگاه کرد....سرمو از ترس پایین انداختم که با دستش محکم چونم و گرفت و به سمت بالا سرمو هدایت کرد که از درد زیادی چشمام و روی هم محکم بستم
_ وقتی باهام حرف میزنی تو چشمام نگاه کن....اگه ی بار دیگه ببینم روی حرفم حرف میزنی....تضمین نمیکنم که بعدش دیگه سالم باشی
+ اما...اما من
_ فهمیدی یا نه ( داد )
.....+
(ات ویو )
پوزخندی زد و گفت
_ هوممم به نظرت هنوز برای اینکه از ترس به خودت بپیچی زود نیست؟
منظورشو نفهمیدم مگه چیزای بدتری هم قراره سرم بیاد سرمو به صورت سوالی به راست کج کردم و نگاهش کردم تا شاید متوجه منظورش بشم
کمرم و بیشتر به خودش فشار داد که روی چیز سفتی قرار گرفتم چون زیر پام بود اذیتم میکرد برای همین توی بغلش هی تکون می خوردم که با تکون خوردنم صدای ناله ی شخصی رو کنار گوشم احساس کردم
سرمو بالا آوردم و بهش نگاه کردم....سرشو به تکیه گاه صندلی تکیه داده بود و چشماش و بسته بود و از دهنش ناله های ریز بیرون میومد.....دوباره سرمو پایین انداختم تا متوجه اون چیز سفت بشم که فهمیدم اون چیز سفت در اصل.....در اصل...حتی گفتن اسمشم برام سخت بود ( فکر کنم خودتون فهمیدید🤣)
بزاق دهنمو با ترس قورت دادم که صدای نفس هایی رو کنار گوشم احساس کردم
دوباره اون حس لعنتی به سراغم اومده بود.....مردمک چشمام از ترس میلرزیدن
_ بی صبرانه منتظرم وقتی که جئون کوچولو رو توی اون سو*راخ تنگت نگه می داری ببینم
هیچی....ذهنم خالی از هرچیزی بود فقط ی چیز توی ذهنم اکو می شد....فرار کن
به حرف ذهنم گوش دادم می خواستم بلند شم و فرار کنم اما....نتونستم....دستی که دور کمرم بود نزاشت....توی چشماش نگاه کردم عصبی بود اینو از ابرو های در هم رفتش فهمیدم
_ بهتره کار مسخره ای نکنی و اول صبحانتو بخوری
چیزی نگفتم خواستم بلند شم تا بشینم رو صندلی و صبحانه بخورم اما دوباره دستش مانعم شد
_ کجا همین الان گفتم کار مسخره ای نکن
+ می....می خوام بشینم...روی صندلی
_ حق نداری تا زمانی که من بهت بگم بلند شی فهمیدی
سرمو انداختم پایین
_ نشنیدم جواب بدی
+ چ..چشم
_ خوبه
_ بیا...بخورش
به دستش نگاه کردم برام نوتلا زده بود روی نون تست....به چشماش نگاه کردم
_ توی پارک زیادی شکلات می خوردی برای همین حدس زدم دوست داشته باشی
این....مگه اصلا سلایقم براش اهمیت هم داره
می خواستم از دستش لقمه رو بگیرم اما دستشو اورد جلوی دهنم
_ بخورش
بهش نگاه کردم و هم زمان آروم آروم دهنمو باز کردم که گذاشتت توی دهنم.....دستشو روی موهام گذاشتن و ناز کرد و لبخند آرومی زد
_ گود گرل.....اگه همیشه مثل الان باشی زندگیت حتی از قبلم برات زیبا تر میشه
+ اما....من...زندگی رو کنار خانوادم می خوام
با این حرفم انگار که جوش اورده باشه وحشتناک بهم نگاه کرد....سرمو از ترس پایین انداختم که با دستش محکم چونم و گرفت و به سمت بالا سرمو هدایت کرد که از درد زیادی چشمام و روی هم محکم بستم
_ وقتی باهام حرف میزنی تو چشمام نگاه کن....اگه ی بار دیگه ببینم روی حرفم حرف میزنی....تضمین نمیکنم که بعدش دیگه سالم باشی
+ اما...اما من
_ فهمیدی یا نه ( داد )
.....+
۱۰۸.۹k
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.