باور نداشتم که بیایی برابرم
باور نداشتم که بیایی برابرم
امشب تویی برابر من نیست باورم
هر چند بال پر زدنم را شکسته اند
اما برای باتو پریدن کبوترم
دستی نمانده حلقه کنم دور گردنت
مویی نمانده تا بکشی شانه بر سرم
از شعله های بام فقط پلک تو نسوخت
آتش گرفت دامن و سوخت معجرم
حتی برای ناله زدن هم امان نداد
دستی که خورد بر رخم و کرد پرپرم
امشب رسیده ای به تماشای مادرت
امشب رسیده ای به نفس های آخرم
telegram.me/akhare_zaman
امشب تویی برابر من نیست باورم
هر چند بال پر زدنم را شکسته اند
اما برای باتو پریدن کبوترم
دستی نمانده حلقه کنم دور گردنت
مویی نمانده تا بکشی شانه بر سرم
از شعله های بام فقط پلک تو نسوخت
آتش گرفت دامن و سوخت معجرم
حتی برای ناله زدن هم امان نداد
دستی که خورد بر رخم و کرد پرپرم
امشب رسیده ای به تماشای مادرت
امشب رسیده ای به نفس های آخرم
telegram.me/akhare_zaman
- ۳۰۱
- ۱۵ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط