part⁵²🦖🗿
کوک « با صدای ناله مانند ضعیفی چشمام رو باز کردم و به چشمای اشکی جانگ می خیره شدم...
اونقدر مظلوم بود که انگار یه دختر پنج ساله است که عروسکش رو گم کرده! کی بهوش اومدی عروسکم؟
جانگ می « بغلم میکنی؟
کوک « بیا اینجا ببینم زندگیم
جانگ می « فقط آرامش میخواستم! کوک مکان امن من بود و منبع آرامشم اتفاقات این چند وقت اخیر حتی خوابم رو هم ازم گرفته بود... اون اومده بود
کوک « میدونم... اما لازم نیست فعلا راجب این موضوع صحبت کنیم
جانگ می « خیلی دوستت دارم کوک
کوک « ولی من تو رو دوستت ندارم... عاشقتم نیستم
جانگ می « یاععع کوکی
کوک « صبر داشته باش بچه! بالاتر از عشق؟ پرستیدنت! من تو رو میپرستم
جانگ می « حقیقتا توی خوابم پارتنری به خوبی تو نداشتم... میترسم از دستت بدم
کوک « منم همین حس رو دارم! اگه ترکم کنی چی؟
جانگ می « همیشه دوست داشتم توی رابطه من اونی باشم که عاشق تره! اگه کلی دوراهی توی دنیا باشه تنها انتخابم تویی کوک... چرا فکر میکنی ترکت میکنم وقتی قلبم رو بهت تقدیم کردم کجا میتونم برم؟ میگن عشق یه زنجیر نامرئیه.... قلب عاشقم هیچوقت از تنها خرگوش مهربونش دست نمیکشه
کوک « بانی؟ اونم من؟ فکر نمیکنی روحیات یه خرگوش گوگولی برای یه مافیای خشن مناسب نیست؟
جانگ می « خیلی هم مناسبه... راستی چرا همتون لقب رد دارین؟
کوک « به خاطر رنگ خون! خون و خون ریزی برای ما یه امر طبیعیه
جانگ می « بچگی خیلی سختی داشتی کوک؟ اخه هیچکس دلش...
کوک « اره! خیلی سخت بود... اونقدر که اگه جیمین رو پیدا نکرده بودم زودتر از این ها مرده بودم! اما پشیمونم نیستم چون باعث شد با تو آشنا بشم... دختر لجباز و نترسی که در عرض چند ماه چند سال پیرم کرد
جانگ می « ایشششش از خداتم باشه خرگوش خان
کوک « خب چطوره به بحث جذاب مون ادامه بدیم؟
جانگ می « کدوم بحث ؟ اصلا مگه من با تو حرف زدم؟
کوک « خرشوگا *در حالی که جانگ می رو محکم بغل کرده... مثلا بیا برات از قابلیت های این بانی خشن بگم بیشتر باهاش آشنا بشی
رد هاک « حالت چشماش و حال بدش موقع یادآوری خاطراتش یه لحظه از جلوی چشمام دور نمیشد! بزرگ شده بود.... خیلی بزرگ! نبودم و ندیدم... خدا میدونه توی این مدت چی کشیده ولی قسم خورده بودم جبرانش کنم! دوست داشتم الان کنارش باشم و نوازشش کنم اما شدنی نبود... اول باید یه چیز رو مشخص میکردم! کوک دقیقا کی بود؟ دشمن یا دوست
+قربان ادوارد میخواد شما رو ببینه!
هاک « بهش بگو به خاطر غلطی که کرده همین جوری هم به خونش تشنه ام! اگه جونش رو دوست داره جلوی چشمم آفتابی نشه
+اما اخه گفتن عموتون اومدن کره...
هاک « تو چی گفتی؟؟؟؟ عمو اینجان؟
+بله ظاهرا قراره برن سراغ بانو جانگ می
🐸💜اینم پارتی که قولشو داده بودم تقدیم با عشق فراوان همراه با عصاره فندوق
اونقدر مظلوم بود که انگار یه دختر پنج ساله است که عروسکش رو گم کرده! کی بهوش اومدی عروسکم؟
جانگ می « بغلم میکنی؟
کوک « بیا اینجا ببینم زندگیم
جانگ می « فقط آرامش میخواستم! کوک مکان امن من بود و منبع آرامشم اتفاقات این چند وقت اخیر حتی خوابم رو هم ازم گرفته بود... اون اومده بود
کوک « میدونم... اما لازم نیست فعلا راجب این موضوع صحبت کنیم
جانگ می « خیلی دوستت دارم کوک
کوک « ولی من تو رو دوستت ندارم... عاشقتم نیستم
جانگ می « یاععع کوکی
کوک « صبر داشته باش بچه! بالاتر از عشق؟ پرستیدنت! من تو رو میپرستم
جانگ می « حقیقتا توی خوابم پارتنری به خوبی تو نداشتم... میترسم از دستت بدم
کوک « منم همین حس رو دارم! اگه ترکم کنی چی؟
جانگ می « همیشه دوست داشتم توی رابطه من اونی باشم که عاشق تره! اگه کلی دوراهی توی دنیا باشه تنها انتخابم تویی کوک... چرا فکر میکنی ترکت میکنم وقتی قلبم رو بهت تقدیم کردم کجا میتونم برم؟ میگن عشق یه زنجیر نامرئیه.... قلب عاشقم هیچوقت از تنها خرگوش مهربونش دست نمیکشه
کوک « بانی؟ اونم من؟ فکر نمیکنی روحیات یه خرگوش گوگولی برای یه مافیای خشن مناسب نیست؟
جانگ می « خیلی هم مناسبه... راستی چرا همتون لقب رد دارین؟
کوک « به خاطر رنگ خون! خون و خون ریزی برای ما یه امر طبیعیه
جانگ می « بچگی خیلی سختی داشتی کوک؟ اخه هیچکس دلش...
کوک « اره! خیلی سخت بود... اونقدر که اگه جیمین رو پیدا نکرده بودم زودتر از این ها مرده بودم! اما پشیمونم نیستم چون باعث شد با تو آشنا بشم... دختر لجباز و نترسی که در عرض چند ماه چند سال پیرم کرد
جانگ می « ایشششش از خداتم باشه خرگوش خان
کوک « خب چطوره به بحث جذاب مون ادامه بدیم؟
جانگ می « کدوم بحث ؟ اصلا مگه من با تو حرف زدم؟
کوک « خرشوگا *در حالی که جانگ می رو محکم بغل کرده... مثلا بیا برات از قابلیت های این بانی خشن بگم بیشتر باهاش آشنا بشی
رد هاک « حالت چشماش و حال بدش موقع یادآوری خاطراتش یه لحظه از جلوی چشمام دور نمیشد! بزرگ شده بود.... خیلی بزرگ! نبودم و ندیدم... خدا میدونه توی این مدت چی کشیده ولی قسم خورده بودم جبرانش کنم! دوست داشتم الان کنارش باشم و نوازشش کنم اما شدنی نبود... اول باید یه چیز رو مشخص میکردم! کوک دقیقا کی بود؟ دشمن یا دوست
+قربان ادوارد میخواد شما رو ببینه!
هاک « بهش بگو به خاطر غلطی که کرده همین جوری هم به خونش تشنه ام! اگه جونش رو دوست داره جلوی چشمم آفتابی نشه
+اما اخه گفتن عموتون اومدن کره...
هاک « تو چی گفتی؟؟؟؟ عمو اینجان؟
+بله ظاهرا قراره برن سراغ بانو جانگ می
🐸💜اینم پارتی که قولشو داده بودم تقدیم با عشق فراوان همراه با عصاره فندوق
۴۹.۷k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.