part⁵⁰🦖🗿
جانگ می « یه جور نشونه؟
ته سان « اره یه جور نشونه که وقتی با لقبت صدات کنم چشم بسته بفهمی منم
جانگ می « اورابونی
ته سان « هوم؟
جانگ می « خیلی دوست دارم ته سان..
تو بهترین برادر دنیایی
ته سان « *خنده... منم دوستت دارم گربه ی برفی
جیمین « میبینم خواهر برادری نشستین دل و قلوه میدین
جانگ می « موچیییییی
جیمین « بیا ببینم دختر لوس
جانگ می « سان ببین چی میگه
ته سان « *خنده... اذیتش نکن خرس گنده
...........پایان فلش بک..........
جیمین « ته سان اینجا بود! خواهر و برادرم کنارم بودن اما مجبور بودم فعلا خودم رو پنهان کنم.... زمانی که فهمیدم جانگ می همون خواهر کوچولوی غر غروی خودمه دلم میخواست اونقدر بغلش کنم که دلتنگی این سالها از وجودم خارج بشه اما محکوم به صبر بودم.. صبری که به زودی قفلش شکسته میشد
_توانایی اینکه سر پاهاش وایسا رو نداشت! قلبش تیر میکشید و خاطراتش وحشیانه به سمتش هجوم اورده بودن.... دیدش تار شده بود و فقط به چشمای نگرانی که سالها برای دیدنش پر پر میزد خیره شده بود! لب های خشکش رو از هم فاصله داد و به سختی فقط یه اسم رو زمزمه کرد... ته سان
ته سان « زمانی که فهمیدم خواهر گم شده ام همون جانگ میه که ادوارد عوضی روش دست بلند کرده بود خونم به جوش اومد..... قسم خورده بودم تا زمانی که زنده ام اجازه ندم کسی دست روش بلند کنه اما خودم اونو توی این وضعیت انداخته بودم!
.... .......
+ارباب آروم باشید دارین میکشینش
ته سان « میدونستی جانگ می کیه و دست روش بلند کردی عوضی؟؟؟؟ من اون دستا رو میشکنم
ادوارد « اجازه بده توضیح بدم هاک.. ماجرا اون چیزی نیست که فکرش رو میکنی! جئون و تیمش جانگ می رو تهدید کردن... اصلا جئون اونو به زور اونجا نگه داشته! چند دفعه سعی کرد فرار کنه اما نزاشت جئون یه عوضیه باید خواهرت رو نجات بدی
ته سان « اگه حقیقت نداشته باشه چی؟
ادوارد « من مدرک دارم... نقشه رو خراب نکن؛ باید انتقام بگیری! به حرف عموت گوش کن
ته سان « حق نداری توی کار من دخالت کنی! اگه بفهمم به عمو گزارش دادی تیکه تیکه ات میکنم میدمت به سگا... از جلوی چشمم دور شو
........................
جیمین « اگه یه کم دیگه اینجا میموندن دردسر بزرگی درست میشد! خودم رو بهشون رسوندم و به خاطر صدای پام ته سان احساس خطر کرد و اسلحه اش رو بالا اورد
ته سان « سرجات بمون! من این دختر رو میبرم به اون رئیس عوضیت هم بگو
جیمین « نبرش ته سان! کوک اونجوری نیست که بهت گفتن
ته سان « ت...تو اسم منو از کجا میدونی؟
جیمین « از همون اولم جانگ می رو بیشتر از من دوست داشتی هیونگ! مثل همیشه اول اونو پیدا کردی
ته سان « ج.. جیمین خودتی؟؟؟؟ چطور ممکنه جفتتون اینجا باشین *بغل کردن جیمین.....باورم نمیشه اینجایی داداش کوچولو
ته سان « اره یه جور نشونه که وقتی با لقبت صدات کنم چشم بسته بفهمی منم
جانگ می « اورابونی
ته سان « هوم؟
جانگ می « خیلی دوست دارم ته سان..
تو بهترین برادر دنیایی
ته سان « *خنده... منم دوستت دارم گربه ی برفی
جیمین « میبینم خواهر برادری نشستین دل و قلوه میدین
جانگ می « موچیییییی
جیمین « بیا ببینم دختر لوس
جانگ می « سان ببین چی میگه
ته سان « *خنده... اذیتش نکن خرس گنده
...........پایان فلش بک..........
جیمین « ته سان اینجا بود! خواهر و برادرم کنارم بودن اما مجبور بودم فعلا خودم رو پنهان کنم.... زمانی که فهمیدم جانگ می همون خواهر کوچولوی غر غروی خودمه دلم میخواست اونقدر بغلش کنم که دلتنگی این سالها از وجودم خارج بشه اما محکوم به صبر بودم.. صبری که به زودی قفلش شکسته میشد
_توانایی اینکه سر پاهاش وایسا رو نداشت! قلبش تیر میکشید و خاطراتش وحشیانه به سمتش هجوم اورده بودن.... دیدش تار شده بود و فقط به چشمای نگرانی که سالها برای دیدنش پر پر میزد خیره شده بود! لب های خشکش رو از هم فاصله داد و به سختی فقط یه اسم رو زمزمه کرد... ته سان
ته سان « زمانی که فهمیدم خواهر گم شده ام همون جانگ میه که ادوارد عوضی روش دست بلند کرده بود خونم به جوش اومد..... قسم خورده بودم تا زمانی که زنده ام اجازه ندم کسی دست روش بلند کنه اما خودم اونو توی این وضعیت انداخته بودم!
.... .......
+ارباب آروم باشید دارین میکشینش
ته سان « میدونستی جانگ می کیه و دست روش بلند کردی عوضی؟؟؟؟ من اون دستا رو میشکنم
ادوارد « اجازه بده توضیح بدم هاک.. ماجرا اون چیزی نیست که فکرش رو میکنی! جئون و تیمش جانگ می رو تهدید کردن... اصلا جئون اونو به زور اونجا نگه داشته! چند دفعه سعی کرد فرار کنه اما نزاشت جئون یه عوضیه باید خواهرت رو نجات بدی
ته سان « اگه حقیقت نداشته باشه چی؟
ادوارد « من مدرک دارم... نقشه رو خراب نکن؛ باید انتقام بگیری! به حرف عموت گوش کن
ته سان « حق نداری توی کار من دخالت کنی! اگه بفهمم به عمو گزارش دادی تیکه تیکه ات میکنم میدمت به سگا... از جلوی چشمم دور شو
........................
جیمین « اگه یه کم دیگه اینجا میموندن دردسر بزرگی درست میشد! خودم رو بهشون رسوندم و به خاطر صدای پام ته سان احساس خطر کرد و اسلحه اش رو بالا اورد
ته سان « سرجات بمون! من این دختر رو میبرم به اون رئیس عوضیت هم بگو
جیمین « نبرش ته سان! کوک اونجوری نیست که بهت گفتن
ته سان « ت...تو اسم منو از کجا میدونی؟
جیمین « از همون اولم جانگ می رو بیشتر از من دوست داشتی هیونگ! مثل همیشه اول اونو پیدا کردی
ته سان « ج.. جیمین خودتی؟؟؟؟ چطور ممکنه جفتتون اینجا باشین *بغل کردن جیمین.....باورم نمیشه اینجایی داداش کوچولو
۴۰.۶k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.