یه روز جمعه رفتیم کوه
یه روز جمعه رفتیم کوه...
یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردیم
سفره ناهار چیده شد
ماست، سبزی، نوشابه، نون
یکیمون رفت دیگ آبگوشتی رو بیارن که...
یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضلهای انداخت تو دیگ آبگوشت! دل همه رو ریخت
حالا هر که دلش میشه بخوره
اون روز پیکنیک برای ما شد زهر مار
خیلی بهمون سخت گذشت
تو کوه، گشنه همه ماست و سبزی خوردیم کسی هم نوشابه نخورد
خیلی سخت گذشت و خیلی هم تف و لعن کلاغ کردیم
گاهی هم میخندیدیم ولی اصلش ناراحت بودیم
وقت رفتن دیگ رو خالی کردیم یه دفعهای بگیییین چی شد؟
دیگ رو خالی کردنی
یه عقرب سیاهی ته دیگ بود و اگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود
ما این آبگوشت رو میخوردیم و همه مون میمردیم کسی هم نبود.
اگر اون عقرب را ندیده بودیم هنوز هم میگفتیم یه روز رفتیم کوه خدا حالمونو گرفت
حالتو نگرفت، جونتونجات داد
خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پرده چیه!
خدا صلاح تورو بهتر از خودت میدونه، پس به حکمتش ایمان داشته باش 🙃❤️
یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردیم
سفره ناهار چیده شد
ماست، سبزی، نوشابه، نون
یکیمون رفت دیگ آبگوشتی رو بیارن که...
یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضلهای انداخت تو دیگ آبگوشت! دل همه رو ریخت
حالا هر که دلش میشه بخوره
اون روز پیکنیک برای ما شد زهر مار
خیلی بهمون سخت گذشت
تو کوه، گشنه همه ماست و سبزی خوردیم کسی هم نوشابه نخورد
خیلی سخت گذشت و خیلی هم تف و لعن کلاغ کردیم
گاهی هم میخندیدیم ولی اصلش ناراحت بودیم
وقت رفتن دیگ رو خالی کردیم یه دفعهای بگیییین چی شد؟
دیگ رو خالی کردنی
یه عقرب سیاهی ته دیگ بود و اگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود
ما این آبگوشت رو میخوردیم و همه مون میمردیم کسی هم نبود.
اگر اون عقرب را ندیده بودیم هنوز هم میگفتیم یه روز رفتیم کوه خدا حالمونو گرفت
حالتو نگرفت، جونتونجات داد
خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پرده چیه!
خدا صلاح تورو بهتر از خودت میدونه، پس به حکمتش ایمان داشته باش 🙃❤️
- ۱.۲k
- ۳۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط