بهشت من
بهشت من
پارت 55
(پنج ماه بعد)
الیا:دامون بیا کمکم کن رو تخت بشینم
روی تخت نششتم توی فکر فرو رفتم توی این پنج ماه اتفاقای جالبی نیوفتاد بابام با من قهر کرد نمیزاره مامانمم بیاد ببینتم بعد از اینکه جنسیته گیسو خانم رو فهمیدیم رفتیم دبی 1 ماهی موندیم و به اصرار بچه ها برگشتیم الان کامل شکمم بزرگ شده چند روزه دیگه گیسو خانم با دنیا میاد من یه اخ میگم دامون از بغام تکون نمیخوره توی این پنج ماه خیلی چاق شدم ولی دامون اصلا براش مهم نیست و میگه که تو هنوزم خوشگلی
بالگدی که گیسو زد اخ بلندی گفتم
الیا:اخخخخخخخخ
دامون به سرعت ار دست شویی اومد بیرون
دامون:چیشد
الیا:این توله خواب نداره نصفه شبی(باعصبانیت)
دامون:عشقم نگران نباش چند روز دیگه گیسو هم به دنیا میاد راحت میشی
الیا:وای بعد از اینکه به دنیا بیاد میخوام چیکار کنم
دامون:براش پرستار میگیریم
الیا:دختر جون نباشه
دامون:چشم پیرزن میگیرم
با کمک دامون دراز کشیدم دامون اومد بغلم دیگه نمیتونست زیاد خودشو به مگ بچسبونه
دامون:شب بخیر
الیا:شب تو هم بخیر
(صبح)
از خواب بیدار شدم
الیا:دامونن
دامون:جانم
الیا:میخوام بلندشم نمیتونم
دامون اومد منو بلند کرد رفتم دست شویی اومدم بیرون یادم افتاد من خیای وقته با انیسا حرف نزدم گوشیم رو ورداشتم شمارشو حفظ بودم گرفتم
انیسا:الو؟
الیا:سلام
انیسا:ببخشید شما؟
الیا:الیا ام
انیسا:الیا خودتی چخبر چیکار میکنی؟
الیا:هیچی تو کجایی
انیسا:یه حدس بزن
الیا:اومدین تهران؟
انیسا:اره چند روز میمونیم
الیا:خیلی خوبه بیاین خونه ما
انیسا:تازه رسیدیم فردا انشالله میایم
الیا:پس منتظرم
گوشی رو قطع کردم دیدیم دامون داره میره شرکت
دامون:الیا من میرم
الیا:باشه
ستاره از اتاقش اومد بیرون اول اومو سمت من اول با گیسو خانم حرف زد بعد با من
الیا:من مهمترم میری با اون حرف میزنی
ستاره:اون جیگر عمشه
الیا:ستاره فردا مهمون داریم
ستاره:کی؟
الیا:همون کسایی که شمال بودم از من نگهداری میکردم
ستاره:امروز میان
الیا:نه فردا دریا و ایسا هم باید بگسم بیان کمک
ستاره:تو که دسک به سیاه و سفید نمیزنی منم همین طور دریا و ایسا پذیرایی کنن
الیا:اکی
پارت 55
(پنج ماه بعد)
الیا:دامون بیا کمکم کن رو تخت بشینم
روی تخت نششتم توی فکر فرو رفتم توی این پنج ماه اتفاقای جالبی نیوفتاد بابام با من قهر کرد نمیزاره مامانمم بیاد ببینتم بعد از اینکه جنسیته گیسو خانم رو فهمیدیم رفتیم دبی 1 ماهی موندیم و به اصرار بچه ها برگشتیم الان کامل شکمم بزرگ شده چند روزه دیگه گیسو خانم با دنیا میاد من یه اخ میگم دامون از بغام تکون نمیخوره توی این پنج ماه خیلی چاق شدم ولی دامون اصلا براش مهم نیست و میگه که تو هنوزم خوشگلی
بالگدی که گیسو زد اخ بلندی گفتم
الیا:اخخخخخخخخ
دامون به سرعت ار دست شویی اومد بیرون
دامون:چیشد
الیا:این توله خواب نداره نصفه شبی(باعصبانیت)
دامون:عشقم نگران نباش چند روز دیگه گیسو هم به دنیا میاد راحت میشی
الیا:وای بعد از اینکه به دنیا بیاد میخوام چیکار کنم
دامون:براش پرستار میگیریم
الیا:دختر جون نباشه
دامون:چشم پیرزن میگیرم
با کمک دامون دراز کشیدم دامون اومد بغلم دیگه نمیتونست زیاد خودشو به مگ بچسبونه
دامون:شب بخیر
الیا:شب تو هم بخیر
(صبح)
از خواب بیدار شدم
الیا:دامونن
دامون:جانم
الیا:میخوام بلندشم نمیتونم
دامون اومد منو بلند کرد رفتم دست شویی اومدم بیرون یادم افتاد من خیای وقته با انیسا حرف نزدم گوشیم رو ورداشتم شمارشو حفظ بودم گرفتم
انیسا:الو؟
الیا:سلام
انیسا:ببخشید شما؟
الیا:الیا ام
انیسا:الیا خودتی چخبر چیکار میکنی؟
الیا:هیچی تو کجایی
انیسا:یه حدس بزن
الیا:اومدین تهران؟
انیسا:اره چند روز میمونیم
الیا:خیلی خوبه بیاین خونه ما
انیسا:تازه رسیدیم فردا انشالله میایم
الیا:پس منتظرم
گوشی رو قطع کردم دیدیم دامون داره میره شرکت
دامون:الیا من میرم
الیا:باشه
ستاره از اتاقش اومد بیرون اول اومو سمت من اول با گیسو خانم حرف زد بعد با من
الیا:من مهمترم میری با اون حرف میزنی
ستاره:اون جیگر عمشه
الیا:ستاره فردا مهمون داریم
ستاره:کی؟
الیا:همون کسایی که شمال بودم از من نگهداری میکردم
ستاره:امروز میان
الیا:نه فردا دریا و ایسا هم باید بگسم بیان کمک
ستاره:تو که دسک به سیاه و سفید نمیزنی منم همین طور دریا و ایسا پذیرایی کنن
الیا:اکی
۳.۵k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.