چرا حرف منو باور نمیکنی
#فیک جیمین
۱۶.
جیمین رفت مدرسه و با عصبانیت وارد کلاس شود .
....
ویو ات
من و با داداشام آمدیم مدرسه و دوهی و مینبوم دیدم و رفتم پیششون
مینبوم که عاشق شی هونگ هست ولی
شی هونگ هیچ حسی در مینبوم و هر دختر دیگه نداشت و این عشق یک طرف بود و مینبوم هم قبلا حسشو بهش گفت و
فلش ۲سال پیش
مینبوم شی هونگ رو دعوت کرد کافه
مینبوم : من .......
شی هونگ : من هم ........
گارسون: باشه ۱۰ دقیقه آماده میشه
(دیگه به بزرگی خودتون منو ببخشید من با کافه ها رفت و امد ندارم و بلد نیستم خودتون هر چی دوست داشتین بگین)
مینبوم : شی هونگ من میخواستم یک چیزی بهت بگم ( خجالتی )
شی هونگ : خوب بگو من میشنوم
مینبوم: چطوری بگم اخ خجالت میکشم
شی هونگ: خجالت نکش بگو ببینم چی میخوای بگی
مینبوم : من .. م .من .من دوست دارم
شی هونگ : خوب مبنبوم میدونم این برات بده ولی میدونم که درکم میکنی ولی من هیچ حسی بهت و دختر های دیگه ندارم
مینبوم : چرا پس پس تو منو دوست نداری
شی هونگ : تو رو به عنوان خواهرم کوچیکم میدونم ولی درک کن که من بهت هیچ حسی ندارم
ویو حالا
مینبوم دیگه اون حسش کم و کم میشه
......
دوهی : هیی ات تو خیلی عوضی
ات: چرااااا
دوهی ما رو گذاشتی توی ماشین بهت رفتی من صبح بیدار شودم دیدم ماشینم و مینبوم هم خوابه
ات: خوب سوئیچ ماشین من بردم تو چه چطوری ماشین رو بردی
دوهی : خدا را شکر که یکی دیگه داشتم
اگر بدون اون نبود الان معلوم نبود چی میشود
مینبوم: اهوم
یونا: بچهههههه هاااااااااا
دوهی.: هی یونا بیا ببینم
۱۶.
جیمین رفت مدرسه و با عصبانیت وارد کلاس شود .
....
ویو ات
من و با داداشام آمدیم مدرسه و دوهی و مینبوم دیدم و رفتم پیششون
مینبوم که عاشق شی هونگ هست ولی
شی هونگ هیچ حسی در مینبوم و هر دختر دیگه نداشت و این عشق یک طرف بود و مینبوم هم قبلا حسشو بهش گفت و
فلش ۲سال پیش
مینبوم شی هونگ رو دعوت کرد کافه
مینبوم : من .......
شی هونگ : من هم ........
گارسون: باشه ۱۰ دقیقه آماده میشه
(دیگه به بزرگی خودتون منو ببخشید من با کافه ها رفت و امد ندارم و بلد نیستم خودتون هر چی دوست داشتین بگین)
مینبوم : شی هونگ من میخواستم یک چیزی بهت بگم ( خجالتی )
شی هونگ : خوب بگو من میشنوم
مینبوم: چطوری بگم اخ خجالت میکشم
شی هونگ: خجالت نکش بگو ببینم چی میخوای بگی
مینبوم : من .. م .من .من دوست دارم
شی هونگ : خوب مبنبوم میدونم این برات بده ولی میدونم که درکم میکنی ولی من هیچ حسی بهت و دختر های دیگه ندارم
مینبوم : چرا پس پس تو منو دوست نداری
شی هونگ : تو رو به عنوان خواهرم کوچیکم میدونم ولی درک کن که من بهت هیچ حسی ندارم
ویو حالا
مینبوم دیگه اون حسش کم و کم میشه
......
دوهی : هیی ات تو خیلی عوضی
ات: چرااااا
دوهی ما رو گذاشتی توی ماشین بهت رفتی من صبح بیدار شودم دیدم ماشینم و مینبوم هم خوابه
ات: خوب سوئیچ ماشین من بردم تو چه چطوری ماشین رو بردی
دوهی : خدا را شکر که یکی دیگه داشتم
اگر بدون اون نبود الان معلوم نبود چی میشود
مینبوم: اهوم
یونا: بچهههههه هاااااااااا
دوهی.: هی یونا بیا ببینم
- ۲.۹k
- ۰۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط