part عشق پنهان

part 4عشق پنهان
《ویو ات》
لباس جونگ کوک رو انداختم داخل ماشین لباس شویی کل شب رو بدار بودم منتظر موندم تا لباسش رو در بیارم و یه جا پهن کنم تا خشک بشه . لباسش رو درآورم پهن کردم تا خشک بشه و رفتم بخوابم
《صبح》
از خواب بلند شدم ساعت ۶ بود رفتم ببینم لباس جونگ کوک خشک شده یا نه خشک شده بود لباسش رو برداشتم و اتو زدم
《ویو ات یک ساعت بعد》
صبحونه رو اماده کردم که اجوما اومد منم کل ماجرای دیشب رو براش توضیح دادم
اجوما: خب چیکارت کرد فکر کنم خیلی زدتت درسته؟
ات: نه فقط گفت لباسش رو بشورم
اجوما: همین فقط همین
ات: آره
یک تعجب خیلی بزرگ توی چهره‌ی اجوما دیدم
ات: چرا انقدر تعجب کردی
اجوما: ها نه تعجب نکردم
《ویو جونگ کوک》
از خواب بلند شدم امروز قرار بود مامان بابام بیان اینجا رفتم کارام رو کردم و رفتم توی آشپزخونه صبحونم رو خوردم
جونگ کوک: اتتت《 داد》
ات: بله
جونگ کوک: لباسم رو شستی؟
ات: بله الان براتون میارم
《ویو ات》
لباسش رو آوردم بهش دادم
جونگ کوک : برو بزارش توی اتاقم
ات: چشم فقط میشه باهاتون صحبت کنم
جونگ کوک : بگو حرفت رو
ات: اینجا نمیشه میشه بریم اتاق شما؟
جونگ کوک : باشه
باهم رفتیم توی اتاق جونگ کوک
جونگ کوک: سریع حرفت رو بزن
ات : میشه لطفا من از اینجا برم《 بغض》
جونگ کوک: چی؟ از اینجا بری؟《 پوزخند》
ات: لطفا لطفا جونگ کوک لطفا بزار از اینجا برم
جونگ کوک: دیگه حرف نزن بزارم بری که اینجا رو به پلیس لو بدی ارههه《 داد》
ات: نه من قول میدم هیچی به پلیس نمیگم فقط میخوام برگردم پیش خوانوادم《 گریه》 لطفااا
جونگ کوک: نمیشه《 داد》
ات: پس هق بس بزار به خوانوادم زنگ بزنم هق《 گریه》
جونگ کوک: اگه بهشون بگی اینجایی چی هااا《 داد》
ات: نه نمیگم لطفا بزار فقط بهشون بگم حالم خوبه
جونگ کوک: باشه
ات: مرسییی گوشیت رو بده
جونگ کوک: گوشی خودم نه
ات: چرا؟
چون نمیخوام شماره ی گوشیم بیوفته برای اونا فهمیدی؟
ات: پس بگو که گوشیم رو بدن تا زنگ بزنم
جونگ کوک: باشه...
این پارت رو بخاطر یکی ار سیسی هام که گفت امشب پارت ۴ رو بزارم گذاشتم و اگر حمایتتون زیاد بود هر شب یک پارت میزارم😘😘
دیدگاه ها (۲۱)

خودم👇:)https://wisgoon.com/newmoonabdollahpoorhttps://wisgoo...

وایب ویدیو>>>

🛐🛐🛐🛐♾♾♾

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط