وقتی دخترشی ولی همیشه بین تو و برادرت فرق میذاشت
Part 4
ادمین ویو:ات دختر خیلی خوشگلی بود و بدن ظریفی داشت اما بخاطر کتک هایی که از شوگا میخورد بدن و صورتش بیشتر اوقات یا کبود بودن یا قرمز بخاطر همین ات مجبور بود همیشه جای اونا رو با کرم پودری که مامانش بهش داده بود میپوشوند و کاورشون میکرد. شوگا بهترین مدل گوشی رو برای لوکا خریده بود و هر وقت که مدل جدیدی میاومد اون رو براش میخرید ولی ات نه. بخاطر همین ات یه گوشی با پول هایی که خودش در آورد یه گوشی کوچیک خریده بود اون این پول ها رو از کار توی کافه و یا جایزه هایی که تو مدرسه میگرفت به دست میآورد...جایزه هاش رو میفروخت و یا گاهی از پول هایی که مامانش به عنوان پول تو جیبی بهش میداد استفاده میکرد همه ی اونا رو جمع کرد تا یه گوشی برا خودش بخره بریم سراغ خود داستان
ات ویو:همونطور که داشتم کتاب میخوندم صدای مامان و بابا رو از بیرون میشنیدم رفتم نزدیک در که ببینم چی بهم میگن
میونگ:شوگا این چه کاری بود که کردی؟(عصبی)
شوگا:مگه من چیکار کردم؟
میونگ:چرا انقدر با ات بد رفتاری میکنی؟خسته نشدی؟؟هی هیچی نمیگم
شوگا:وقتی برام ارزشی نداره چرا باید برام مهم باشه میونگ؟
میونگ:اون دختر توئه اون از خون توئه
شوگا:کاشکی از همون اول هم به دنیا نمیاومد...یا کاشکی اون روزی که حمله بودی و از پله ها افتادی سقط میشد
میونگ:باورم نمیشه تو شوگای قبلی باشی که من میشناختم
و به سمت اتاقش میره
ات ویو:یعنی...یعنی اونا واقعا همین رو میخواستن...از من میخواستن که از همون اول هم وجود نداشته باشم....مشکلی نیست چند وقت دیگه آرزوشون رو بر آورده میکنم
شوگا ویو:رفتم تو اتاق لوکا ببینم چیکار داره میکنه همونطور که ات گفته بود خوابیده رفتم سمتش پتو رو بیشتر رو لوکا کشیدم که سردش نشه سرما بخوره بعدش از اتاقش بیرون اومدم و به سمت اتاق خودم و میونگ رفتم
رو تخت دراز کشیده بود و پشتش به من بود
شوگا:خانوم مین؟
میونگ:.....
شوگا:قهری با من؟
میونگ:.....
شوگا:میونگ درکم کن خودت میدونی بچه ی پسر رو بیشتر از دختر دارم
میونگ:مگه ات گناهی کرده که دختر به دنیا اومده؟؟؟
شوگا:میشه الان بحث نکنیم واقعا خستم و میخوام بخوابم
میونگ:باشه بخواب ولی من میرم پایین و تا اخلاقت رو بهتر نکنی ازم نخواه که باهات حرفی بزنم و اخلاق خوبی داشته باشم
شوگا:میونگ تو لوس نشو دیگه برگرد اه
اما قبل اینکه حرف دیگه ای بتونه بزنه در رو بسته بود و رفته بود
ادامه دارد......
ستاره های خوشملم روزی یه پارت دیگه🫀
ادمین ویو:ات دختر خیلی خوشگلی بود و بدن ظریفی داشت اما بخاطر کتک هایی که از شوگا میخورد بدن و صورتش بیشتر اوقات یا کبود بودن یا قرمز بخاطر همین ات مجبور بود همیشه جای اونا رو با کرم پودری که مامانش بهش داده بود میپوشوند و کاورشون میکرد. شوگا بهترین مدل گوشی رو برای لوکا خریده بود و هر وقت که مدل جدیدی میاومد اون رو براش میخرید ولی ات نه. بخاطر همین ات یه گوشی با پول هایی که خودش در آورد یه گوشی کوچیک خریده بود اون این پول ها رو از کار توی کافه و یا جایزه هایی که تو مدرسه میگرفت به دست میآورد...جایزه هاش رو میفروخت و یا گاهی از پول هایی که مامانش به عنوان پول تو جیبی بهش میداد استفاده میکرد همه ی اونا رو جمع کرد تا یه گوشی برا خودش بخره بریم سراغ خود داستان
ات ویو:همونطور که داشتم کتاب میخوندم صدای مامان و بابا رو از بیرون میشنیدم رفتم نزدیک در که ببینم چی بهم میگن
میونگ:شوگا این چه کاری بود که کردی؟(عصبی)
شوگا:مگه من چیکار کردم؟
میونگ:چرا انقدر با ات بد رفتاری میکنی؟خسته نشدی؟؟هی هیچی نمیگم
شوگا:وقتی برام ارزشی نداره چرا باید برام مهم باشه میونگ؟
میونگ:اون دختر توئه اون از خون توئه
شوگا:کاشکی از همون اول هم به دنیا نمیاومد...یا کاشکی اون روزی که حمله بودی و از پله ها افتادی سقط میشد
میونگ:باورم نمیشه تو شوگای قبلی باشی که من میشناختم
و به سمت اتاقش میره
ات ویو:یعنی...یعنی اونا واقعا همین رو میخواستن...از من میخواستن که از همون اول هم وجود نداشته باشم....مشکلی نیست چند وقت دیگه آرزوشون رو بر آورده میکنم
شوگا ویو:رفتم تو اتاق لوکا ببینم چیکار داره میکنه همونطور که ات گفته بود خوابیده رفتم سمتش پتو رو بیشتر رو لوکا کشیدم که سردش نشه سرما بخوره بعدش از اتاقش بیرون اومدم و به سمت اتاق خودم و میونگ رفتم
رو تخت دراز کشیده بود و پشتش به من بود
شوگا:خانوم مین؟
میونگ:.....
شوگا:قهری با من؟
میونگ:.....
شوگا:میونگ درکم کن خودت میدونی بچه ی پسر رو بیشتر از دختر دارم
میونگ:مگه ات گناهی کرده که دختر به دنیا اومده؟؟؟
شوگا:میشه الان بحث نکنیم واقعا خستم و میخوام بخوابم
میونگ:باشه بخواب ولی من میرم پایین و تا اخلاقت رو بهتر نکنی ازم نخواه که باهات حرفی بزنم و اخلاق خوبی داشته باشم
شوگا:میونگ تو لوس نشو دیگه برگرد اه
اما قبل اینکه حرف دیگه ای بتونه بزنه در رو بسته بود و رفته بود
ادامه دارد......
ستاره های خوشملم روزی یه پارت دیگه🫀
۲۴.۰k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.