پارت ۱۹
پارت ۱۹
ددی_فاکر
کوک عقب رفت و دوباره اصلحشو سمت ساناکو گرفت...
ساناکو:: د بزن چرا تردید میکنیییی
کوک دیگه درنگی نکرد و سمتش شلیک کرد...
تیر خورده بود ب بازوی ساناکو...
بیهوش افتاد کف زمین...
سوهو:: ر..رئیس😳
یوری:: چ..چیشد؟؟!!
@ رئیس و..واقعا زدینش...ولی...
کوک:: دهناتونو ببندین...
سوهو:: ببریدش ب اتاق و دکتر شخصیو خبر کنین...
کوک رفت تو اتاقش و درو بست...
یوری:: دقیقا زد جایی ک نمیره
سوهو:: جئون جونگ کوکه دیگه...
افرادشون ساناکو رو بردن تو اتاق...
گذاشتنش رو تخت و پیرهنشو درآوردن
بیست مین بعد دکتر رسید...
یوری:: بیاین اینجا
دکتر:: اووووه ساناکو😳کجا زخمی شده؟!
یوری:: رئیس زدش...
دکتر:: ای داد...بازی کردن با کوک همین تاوان رو داره...آب گرم بیارین
دکتر شروع کرد ب معالجه کردن ساناکو...
....................
کوک:: فاااککککک چقد سرم درد میکنه،خدا لعنتت کنه ساناکو
کوک رو تخت دراز کشید و ب سقف زل زد...
کوک ویو:
از بچگی رو پاهای خودم بودم...حتی دلم نمیخاست ب نوازش مادرم نیاز داشته باشم،همیشه و همیشه بدون نیاز به بقیه میخواستم زندگیمو بگذرونم...
خودم ب تنهایی این باندو تشکیل دادم...آموزش دادم...کلی سختی کشیدم
الان موفقم
دخترارو هرزه خودم میکنم فق برا یه شب یا یه روز...
اونام از خدا خاسته میخان نقطه ب نقطه بدنشونو حس و لمس کنم
اما هیچوقت نمیخام هیچکدومشونو مال خودم کنم...
چون ب کسی نیازی ندرم ک بشه همدمم
بقیه باندا منو ب عنوان رئیس میخان اما من با هیچکسی نمیخام حتی شریک شم...
تنها میخام تا همیشه ادامه بدم
ساناکو هم دست کمی ازم نداره...فقط...دلشو بهم باخته،بلاخره با گذر زمان همچی اوکی میشه...
....................
دکتر:: تا چند ساعت دیگه بهوش میاد
سوهو:: ممنون
بعدشم دکتر رفت...
پرش زمانی...
همه دور کاراشون بودن...
سکوته بزرگی عمارت بزرگه کوک رو گرفته بود...
یهو...
سوبین:: کووووووووووککککککککک هیزه لاشخوووووورررررررررر
چند نفر از بادیگاردا زل زده بودن ب سوبین...
سوبین:: کوک کثافته عوضی بیا بیرووووووون
کوک با لگد ب در اتاقش زد و ب سرعت رفت وسط سالن...
با خشم و سوالی ب سوبین نگاه کرد...
سوبین:: اگه نونا نبود تو الانا این سودارو...این مقام و بیشتر پیچیدن اسمت بین همه رو بدست نمیاوردی...بعد خاهرمو میزنی اونم با تفنگت...ببینم
اصن کاری جز زیر خواب کردن دخترا بلدی؟!؟؟؟!!! جواب بده توهم هرزه ای حرومزادههههه
کوک نفسی داد بیرون و رفت سمت سوبین...
کوک:: بینم بچه...دست شکستتو نمیبینی هنوز تو گچه...
سوبین:: دارم میبینم😡
کوک دستشو برد دور یقه سوبین و صافش میکرد...
کوک:: عاه...خب تو ک دوست ندری از چند جهت دیگه خوردت کنم،شایدم فلج شدی😏
سوبین:: اگه خاهرم خوب نشه خودم میکشمت😡
کوک یه مشت ب صورت سوبین زد ک پرت شد زمین
دستاشو گذاشت تو جیبش و سمتش میرفت
همه نگا میکردن و جرئت اعتراض نداشتن
کوک:: عااه..مگه نمخای اگه موش کوچولوم مرد منو بکشی...چرا الان نمیتونی از خودت دفاع کنی هوم؟!
کوک جلو میرفت و هی با لگد ب کمر و شکم و صورت سوبین میزد ک پرت میشد...
صورتش کبود بود و از لب و دماغش خون میرفت...
کوک:: پاشو...من ساناکو رو با تیر زدم...د زودباش بچه بیا انتقام بگیر...
کوک رفت نزدیک و خاست ب قسمت گیج گاهیش بزنه یهو...
ددی_فاکر
کوک عقب رفت و دوباره اصلحشو سمت ساناکو گرفت...
ساناکو:: د بزن چرا تردید میکنیییی
کوک دیگه درنگی نکرد و سمتش شلیک کرد...
تیر خورده بود ب بازوی ساناکو...
بیهوش افتاد کف زمین...
سوهو:: ر..رئیس😳
یوری:: چ..چیشد؟؟!!
@ رئیس و..واقعا زدینش...ولی...
کوک:: دهناتونو ببندین...
سوهو:: ببریدش ب اتاق و دکتر شخصیو خبر کنین...
کوک رفت تو اتاقش و درو بست...
یوری:: دقیقا زد جایی ک نمیره
سوهو:: جئون جونگ کوکه دیگه...
افرادشون ساناکو رو بردن تو اتاق...
گذاشتنش رو تخت و پیرهنشو درآوردن
بیست مین بعد دکتر رسید...
یوری:: بیاین اینجا
دکتر:: اووووه ساناکو😳کجا زخمی شده؟!
یوری:: رئیس زدش...
دکتر:: ای داد...بازی کردن با کوک همین تاوان رو داره...آب گرم بیارین
دکتر شروع کرد ب معالجه کردن ساناکو...
....................
کوک:: فاااککککک چقد سرم درد میکنه،خدا لعنتت کنه ساناکو
کوک رو تخت دراز کشید و ب سقف زل زد...
کوک ویو:
از بچگی رو پاهای خودم بودم...حتی دلم نمیخاست ب نوازش مادرم نیاز داشته باشم،همیشه و همیشه بدون نیاز به بقیه میخواستم زندگیمو بگذرونم...
خودم ب تنهایی این باندو تشکیل دادم...آموزش دادم...کلی سختی کشیدم
الان موفقم
دخترارو هرزه خودم میکنم فق برا یه شب یا یه روز...
اونام از خدا خاسته میخان نقطه ب نقطه بدنشونو حس و لمس کنم
اما هیچوقت نمیخام هیچکدومشونو مال خودم کنم...
چون ب کسی نیازی ندرم ک بشه همدمم
بقیه باندا منو ب عنوان رئیس میخان اما من با هیچکسی نمیخام حتی شریک شم...
تنها میخام تا همیشه ادامه بدم
ساناکو هم دست کمی ازم نداره...فقط...دلشو بهم باخته،بلاخره با گذر زمان همچی اوکی میشه...
....................
دکتر:: تا چند ساعت دیگه بهوش میاد
سوهو:: ممنون
بعدشم دکتر رفت...
پرش زمانی...
همه دور کاراشون بودن...
سکوته بزرگی عمارت بزرگه کوک رو گرفته بود...
یهو...
سوبین:: کووووووووووککککککککک هیزه لاشخوووووورررررررررر
چند نفر از بادیگاردا زل زده بودن ب سوبین...
سوبین:: کوک کثافته عوضی بیا بیرووووووون
کوک با لگد ب در اتاقش زد و ب سرعت رفت وسط سالن...
با خشم و سوالی ب سوبین نگاه کرد...
سوبین:: اگه نونا نبود تو الانا این سودارو...این مقام و بیشتر پیچیدن اسمت بین همه رو بدست نمیاوردی...بعد خاهرمو میزنی اونم با تفنگت...ببینم
اصن کاری جز زیر خواب کردن دخترا بلدی؟!؟؟؟!!! جواب بده توهم هرزه ای حرومزادههههه
کوک نفسی داد بیرون و رفت سمت سوبین...
کوک:: بینم بچه...دست شکستتو نمیبینی هنوز تو گچه...
سوبین:: دارم میبینم😡
کوک دستشو برد دور یقه سوبین و صافش میکرد...
کوک:: عاه...خب تو ک دوست ندری از چند جهت دیگه خوردت کنم،شایدم فلج شدی😏
سوبین:: اگه خاهرم خوب نشه خودم میکشمت😡
کوک یه مشت ب صورت سوبین زد ک پرت شد زمین
دستاشو گذاشت تو جیبش و سمتش میرفت
همه نگا میکردن و جرئت اعتراض نداشتن
کوک:: عااه..مگه نمخای اگه موش کوچولوم مرد منو بکشی...چرا الان نمیتونی از خودت دفاع کنی هوم؟!
کوک جلو میرفت و هی با لگد ب کمر و شکم و صورت سوبین میزد ک پرت میشد...
صورتش کبود بود و از لب و دماغش خون میرفت...
کوک:: پاشو...من ساناکو رو با تیر زدم...د زودباش بچه بیا انتقام بگیر...
کوک رفت نزدیک و خاست ب قسمت گیج گاهیش بزنه یهو...
۴۲.۹k
۰۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.