پارت ۲۰
پارت ۲۰
ددی_فاکر
یهو ساناکو پرید بیرون و جلوی سوبین وایساد که کوک دست از زدن برداشت...
کوک:: بَه بَه موش کوچولوم،بلاخره بهوش اومدی
ساناکو:: اگه بخای همینجوری بهش آسیب بزنی قبلش منو بکش
کوک جلو رفت و ب چشمای ساناکو زل زد...
کوک:: خوب میدونی ک اگه بخوام میکشمت
ساناکو:: مهم نیست حتی یک درصد
کوک:: آفرین...
کوک برگشت سمت اتاق کارش...
کوک:: سوبینو بندازین بیرون
ساناکو:: پیشه من میمونه یا هم اگه رفت منم باش میرم...
کوک ایستاد و اخم کرد...
برگشت و پوزخندی زد...
کوک:: اوکی...میتونی بری
سوبین:: نونا از پیش این هیولا و عمارت کثیفش میریم
ساناکو:: د ببند دهنتو...
کوک:: بیرون
ساناکو سوبین رو براید استایل برد ب اتاقش...
سوبین:: چیز خاصی برای بردن ندارم،لباسامو ببر
ساناکو:: همین لباساتو اگه تونستم ببرم😒
سوبین:: یاااا نونا من لباسامو نیاز دارمااا
ساناکو:: خفه،برات میخرم...
سوبین:: خب باشه فقط چند دست میبرم
ساناکو هی لباسای سوبینو آروم میزاشت تو چمدونش
ساناکو:: اهههه اوووففففففف
سوبین با ترس پرید پیشش...
سوبین:: ن..نونا🥺
ساناکو:: چیزی نیست عزیزم،یکم دستم درد میکنه
سوبین:: خودم جمعشون میکنم...
ساناکو رفت نشست رو تخت...
سوبینم هی چیزاشو جمع میکرد...
.........................
کوک:: ساناکو رفت؟!
یوری:: هنوز ن
کوک:: برو بهش بگو بعد درمان شدن جراحت دستش میتونه بره
یوری:: ساناکو کله شقه...نمیمونه
کوک:: ؟!
یوری:: چ..چشم
یوری زد بیرون و ب سمت اتاق ساناکو رفت...
درو باز کرد و پرید توش
ساناکو:: 😳
یوری:: 😟😧
ساناکو:: گممممشوووووووووووووو
یوری زود زد بیرون...
یوری:: من از کجا میدونستم داری لباس عوض میکنی...
ساناکو:: چ مرگته؟!
یوری:: ببین رئیس گفت تا وقتی دستت خوب نشه حق نداری بری
ساناکو:: گوه نخور و گمشو
یوری:: دستورشه
ساناکو:: گمشو انقد پشت در زر زر نکن
یوری رفت سمت اتاق کوک...
در زد
کوک:: بله؟!
یوری رفت داخل...
یوری:: عاقا میخاد بره
کوک یوری رو پرت کرد و رفت بیرون...
سمت اتاق ساناکو رفت و با لگد ب در زد ک باز شد...
ساناکو:: حیییی😰😳
ساناکو فقط یه شرت پاش بود...
کوک بدون توجه رفت سمتش و کوبوندش ب دیوار...
ساناکو:: ب..برو کنار درد داره دستم عااییی
کوک:: میخای از دستورات من سرپیچی کنی هوم؟؟!!
ساناکو:: میخام برم خو
کوک:: غلط میکنی
ساناکو:: خودت گفتییییی😡
کوک:: وقتی دستت خوب شد خودم میندازمت بیرون😡
ساناکو:: چرا برات مهمه،چرا میخای وقتی از سلامتیم مطمئن شدی برم تو...
با کوبونده شدن لبای کوک رو لبای ساناکو حرفش قط شد...
کوک محکم لباشو مک میزد و میخورد...
این بار دوم بود م این کارو میکنه
ساناکو نفس کم آورد و با اون دستش ب سینه کوک کوبوند...
کوک:: فااککک
ساناکو:: ب..باشه خب🥺
کوک:: هه😏قیافتو این ریختی نکن...بت نمیاد
بعد رفت بیرون...
ساناکو هم نشست رو زمین...
ساناکو:: چقد این بیشعورو خشن و عجیبو خاستنیه😑
ددی_فاکر
یهو ساناکو پرید بیرون و جلوی سوبین وایساد که کوک دست از زدن برداشت...
کوک:: بَه بَه موش کوچولوم،بلاخره بهوش اومدی
ساناکو:: اگه بخای همینجوری بهش آسیب بزنی قبلش منو بکش
کوک جلو رفت و ب چشمای ساناکو زل زد...
کوک:: خوب میدونی ک اگه بخوام میکشمت
ساناکو:: مهم نیست حتی یک درصد
کوک:: آفرین...
کوک برگشت سمت اتاق کارش...
کوک:: سوبینو بندازین بیرون
ساناکو:: پیشه من میمونه یا هم اگه رفت منم باش میرم...
کوک ایستاد و اخم کرد...
برگشت و پوزخندی زد...
کوک:: اوکی...میتونی بری
سوبین:: نونا از پیش این هیولا و عمارت کثیفش میریم
ساناکو:: د ببند دهنتو...
کوک:: بیرون
ساناکو سوبین رو براید استایل برد ب اتاقش...
سوبین:: چیز خاصی برای بردن ندارم،لباسامو ببر
ساناکو:: همین لباساتو اگه تونستم ببرم😒
سوبین:: یاااا نونا من لباسامو نیاز دارمااا
ساناکو:: خفه،برات میخرم...
سوبین:: خب باشه فقط چند دست میبرم
ساناکو هی لباسای سوبینو آروم میزاشت تو چمدونش
ساناکو:: اهههه اوووففففففف
سوبین با ترس پرید پیشش...
سوبین:: ن..نونا🥺
ساناکو:: چیزی نیست عزیزم،یکم دستم درد میکنه
سوبین:: خودم جمعشون میکنم...
ساناکو رفت نشست رو تخت...
سوبینم هی چیزاشو جمع میکرد...
.........................
کوک:: ساناکو رفت؟!
یوری:: هنوز ن
کوک:: برو بهش بگو بعد درمان شدن جراحت دستش میتونه بره
یوری:: ساناکو کله شقه...نمیمونه
کوک:: ؟!
یوری:: چ..چشم
یوری زد بیرون و ب سمت اتاق ساناکو رفت...
درو باز کرد و پرید توش
ساناکو:: 😳
یوری:: 😟😧
ساناکو:: گممممشوووووووووووووو
یوری زود زد بیرون...
یوری:: من از کجا میدونستم داری لباس عوض میکنی...
ساناکو:: چ مرگته؟!
یوری:: ببین رئیس گفت تا وقتی دستت خوب نشه حق نداری بری
ساناکو:: گوه نخور و گمشو
یوری:: دستورشه
ساناکو:: گمشو انقد پشت در زر زر نکن
یوری رفت سمت اتاق کوک...
در زد
کوک:: بله؟!
یوری رفت داخل...
یوری:: عاقا میخاد بره
کوک یوری رو پرت کرد و رفت بیرون...
سمت اتاق ساناکو رفت و با لگد ب در زد ک باز شد...
ساناکو:: حیییی😰😳
ساناکو فقط یه شرت پاش بود...
کوک بدون توجه رفت سمتش و کوبوندش ب دیوار...
ساناکو:: ب..برو کنار درد داره دستم عااییی
کوک:: میخای از دستورات من سرپیچی کنی هوم؟؟!!
ساناکو:: میخام برم خو
کوک:: غلط میکنی
ساناکو:: خودت گفتییییی😡
کوک:: وقتی دستت خوب شد خودم میندازمت بیرون😡
ساناکو:: چرا برات مهمه،چرا میخای وقتی از سلامتیم مطمئن شدی برم تو...
با کوبونده شدن لبای کوک رو لبای ساناکو حرفش قط شد...
کوک محکم لباشو مک میزد و میخورد...
این بار دوم بود م این کارو میکنه
ساناکو نفس کم آورد و با اون دستش ب سینه کوک کوبوند...
کوک:: فااککک
ساناکو:: ب..باشه خب🥺
کوک:: هه😏قیافتو این ریختی نکن...بت نمیاد
بعد رفت بیرون...
ساناکو هم نشست رو زمین...
ساناکو:: چقد این بیشعورو خشن و عجیبو خاستنیه😑
۴۹.۵k
۰۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.