ماه و خورشید
پارت ۲۷
کوک : پس چرا همش میگی مال منی
ته : بهتره این بحثو ادامه ندیم چون عاقبت خوبی برات نداره
کوک :ذمن میرم بیرون
رفتم سمت در که ته از پشت موهامو گرفت
ته : بتمرگ سرجات
کوک : نمیخوام میخوام برم بیرون
ته : به همین زودی یادت رفت چی بهت گفتم " عصبی "
کوک : موهامو ول کن کیم تهیونگ
ته : گفتم بتمرگ سرجات جونگکوک " ترسناک "
کوک : منم بهت گفتم موهام ول ......
با ترسناک ترین حالت ممکن نگام میکرد
ته : نشنیدی حتما باید سرت داد بزنم تا آدم بشی
کوک : من زیر سلطه ی کسی نیستم
ته : گفتم برو بشین سر جات جئون " عربده "
کوک : نمیخام جناب کیم
ته : نمیخوای اوکی به پدرت میگم بیاد ببرتت
کوک : بیاد اونا به غیر از شکنجه دادن من هیچ کاری نمیکنن
ته : الو آقای جئون ....
رفتم نشستم رو تختم
ته : نه ممنون مشکلی پیش نیومده خداحافظ
ته : آدم شدی
کوک : مطمئن بودم اگه کارت باهام تموم بشه پسم میدی به جونگ سوک
ته : بهتره خفه شی کوک
ساکت شدمو هیچ حرفی نزدم
ته : حالا خوب شد
که یکی در اتاقو زد تهیونگ درو باز کرد که هاری و دوهیون و ارویین و شینا اومدن تو
هاری : ما اومدیم خوش اومدیم
ته : چی شده اومدین اینجا
دوهیون : اومدیم تبریک بگیم
شینا : این چرا اینجوریه
ارویین : از زمین به کوک کوک حالت خوبه
کوک : آره خوبم " بی حس "
ارویین : تو راه جونگ سوک رو دیدیم داشت با دومین حرف میزد
شینا : میگفتن که فقط بخاطر باختش تو شرط بندی رطبه و ....
هاری : پسرشو از داده پسرش تویی کوک ولی شرط بندی با کی بوده که تورو از دست داده
کوک : تهیونگ شرط بسته با تهیونگ
دوهیون : تهیونگ مگه تو جونگکوکو دوست نداری
ته : چرا دوسش دارم ولی اون فکر میکنه بخارطر شرط بندی دوسش دارم
هاری : سخت نگیر کوک اون واقعا دوست داره
کوک : اوکی اوکی فهمیدم
شینا : امشب همه ی کلاسا جشن گرفتن شما نمیاین
ته : نه ما کار داریم
دوهیون : باشه خب پس خداحافظ
رفتن بیرون
کوک : ما هیچ کاری نداریم فقط میخواستی خرشون کنی مگه نه ؟
ته : یه کار خیلی مهم داریم جئون
خیلی آروم سمت من اومد
کوک : ما هیچ کاری نداریم ........ سمت من نیا تهیونگ
بلند شدم که از خودم دورش کنم که خیلی سریع شروع به بوسیدنم کرد
دستشو درو کمرم حلقه کرد و خیلی نام نضم میبوسیدم اصلا نمیشد حرکت بعدیشو تشخیص داد بلند کرد و حتی ۱ ثانیه هم بین بوسه فصله ننداخت و برد منو گذاشت رو میز و گاز نسبتا محکمی از لبم گرفت پاهامو دور کمرش حلقه کردمو همراهیش کردم که زبونشو کرد تو دهنم که باعث خفه شدن نالم شد یکی از دستاشو برد زیر لباسم و بدنمو نوازش میکرد
( لیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلی)
۴ مین بعد بخاطر کم آوردن نفس ازش جدا شدم که سرشو گذاشت رو شکمم
ته : تعجب کردی
کوک :............
🌑🌕
کوک : پس چرا همش میگی مال منی
ته : بهتره این بحثو ادامه ندیم چون عاقبت خوبی برات نداره
کوک :ذمن میرم بیرون
رفتم سمت در که ته از پشت موهامو گرفت
ته : بتمرگ سرجات
کوک : نمیخوام میخوام برم بیرون
ته : به همین زودی یادت رفت چی بهت گفتم " عصبی "
کوک : موهامو ول کن کیم تهیونگ
ته : گفتم بتمرگ سرجات جونگکوک " ترسناک "
کوک : منم بهت گفتم موهام ول ......
با ترسناک ترین حالت ممکن نگام میکرد
ته : نشنیدی حتما باید سرت داد بزنم تا آدم بشی
کوک : من زیر سلطه ی کسی نیستم
ته : گفتم برو بشین سر جات جئون " عربده "
کوک : نمیخام جناب کیم
ته : نمیخوای اوکی به پدرت میگم بیاد ببرتت
کوک : بیاد اونا به غیر از شکنجه دادن من هیچ کاری نمیکنن
ته : الو آقای جئون ....
رفتم نشستم رو تختم
ته : نه ممنون مشکلی پیش نیومده خداحافظ
ته : آدم شدی
کوک : مطمئن بودم اگه کارت باهام تموم بشه پسم میدی به جونگ سوک
ته : بهتره خفه شی کوک
ساکت شدمو هیچ حرفی نزدم
ته : حالا خوب شد
که یکی در اتاقو زد تهیونگ درو باز کرد که هاری و دوهیون و ارویین و شینا اومدن تو
هاری : ما اومدیم خوش اومدیم
ته : چی شده اومدین اینجا
دوهیون : اومدیم تبریک بگیم
شینا : این چرا اینجوریه
ارویین : از زمین به کوک کوک حالت خوبه
کوک : آره خوبم " بی حس "
ارویین : تو راه جونگ سوک رو دیدیم داشت با دومین حرف میزد
شینا : میگفتن که فقط بخاطر باختش تو شرط بندی رطبه و ....
هاری : پسرشو از داده پسرش تویی کوک ولی شرط بندی با کی بوده که تورو از دست داده
کوک : تهیونگ شرط بسته با تهیونگ
دوهیون : تهیونگ مگه تو جونگکوکو دوست نداری
ته : چرا دوسش دارم ولی اون فکر میکنه بخارطر شرط بندی دوسش دارم
هاری : سخت نگیر کوک اون واقعا دوست داره
کوک : اوکی اوکی فهمیدم
شینا : امشب همه ی کلاسا جشن گرفتن شما نمیاین
ته : نه ما کار داریم
دوهیون : باشه خب پس خداحافظ
رفتن بیرون
کوک : ما هیچ کاری نداریم فقط میخواستی خرشون کنی مگه نه ؟
ته : یه کار خیلی مهم داریم جئون
خیلی آروم سمت من اومد
کوک : ما هیچ کاری نداریم ........ سمت من نیا تهیونگ
بلند شدم که از خودم دورش کنم که خیلی سریع شروع به بوسیدنم کرد
دستشو درو کمرم حلقه کرد و خیلی نام نضم میبوسیدم اصلا نمیشد حرکت بعدیشو تشخیص داد بلند کرد و حتی ۱ ثانیه هم بین بوسه فصله ننداخت و برد منو گذاشت رو میز و گاز نسبتا محکمی از لبم گرفت پاهامو دور کمرش حلقه کردمو همراهیش کردم که زبونشو کرد تو دهنم که باعث خفه شدن نالم شد یکی از دستاشو برد زیر لباسم و بدنمو نوازش میکرد
( لیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلی)
۴ مین بعد بخاطر کم آوردن نفس ازش جدا شدم که سرشو گذاشت رو شکمم
ته : تعجب کردی
کوک :............
🌑🌕
۴.۲k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.