صبح با صدای خنده های سپهر و سعید بیدار شدم ،موهامو شونه ک
صبح با صدای خنده های سپهر و سعید بیدار شدم ،موهامو شونه کردم، پیراهن خواب رو عوض کردم ، بلوز شلوار پوشیدم و رفتم بیرون که دیدم دارن با هم بازی میکنن .دست و صورتمو شستم و آروم آروم رفتم سمتشون و گونه هاشونو بوس کردم و گفتم_سلام آقایون جذاب من صبح بخیررر._دوتاییشون سلام کردن و بوسم کردن._خب عشقای من بریم برای صبحونه.املت درست کردم ،چایی ریختم و یه میز روی بالکن چیدم و صداشون زدم که با دیدن صبحونه چشاشون برق زد و مشغول خوردن شدیم.کنار سعید و سپهر بودن خوشبختی محض بود که دلم نمیخواست با هیچی عوضش کنم.بعد از خوردن صبحانه رفتیم توی اتاق تا آماده بشیم و بریم بیرون.اول از همه باید سپهر رو حاضر میکردم،یه پیراهن سفید با یه شلوار کرم تنش کردم و موهاشو ژل زدم، سعید یه پیراهن سفید و شلوار مشکی پوشید و منم مانتوی سورمه ای با شلوار لی و شال آبی آسمانی ساده پوشیدم و یه آرایش ملایم کردم و چند دقیقه بعد با سپهر و سعید رفتیم بیرون.سپهر رو رسوندیم خونه ی سوگند و شهرام و خودمون با سعید رفتیم سونوگرافی.&&&خب عشقا اینم پارت یازده که البته به دلیل خطای ویسگون که به خاطر زیادی متن بود مجبور شدم کم کنم.کامنت بزارینا.مرسیی
۹.۸k
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.