"𝒘𝒉𝒊𝒕𝒆 𝒄𝒂𝒕³⁰"
یونجی و جونگ کوک بعد از تموم شدنه مهمونی مادر یونجی و معرفی همسره آینده یونجی و تایید اون
وقتی به جلوی در رسیدند، جونگ کوک دستاشو دور کمر یونجی انداخت و بلندش کرد. یونجی با تعجب گفت:
"چیکار میکنی؟ بذارم پایین!"
جونگ کوک با لبخند شیطون گفت:
"نه… اینطوری بهتره!"
یونجی سعی کرد از بغلش پایین بیاد، اما جونگ کوک با قدرت نگهش داشت و گفت:
"چرا؟ مگه خوشت نمیاد؟"
یونجی با لبخند خجالتزده گفت:
"کی گفته خوشم نمیاد؟"
جونگ کوک لبخندش عمیقتر شد، همونطور که یونجی رو تو بغلش نگه داشته بود، سرش رو نزدیک برد و آروم لباشو روی لبای یونجی گذاشت. یونجی اول با چشمای گشاد از تعجب واکنش نشون داد، اما بعد چشماشو بست و همراه شد. پاهاش دور کمر جونگ کوک حلقه شد و دستاشو دور گردن اون انداخت.
جونگ کوک با دستای محکم زیر باسن یونجی رو گرفت و به سمت داخل خونه رفت. یونجی همچنان داشت با اشتیاق جونگ کوک رو میبوسید. جونگ کوک پشتش رو به دیوار تکیه داد و یونجی رو هم به دیوار چسبوند. نفساشون بههم گره خورده بود.
جونگ کوک بین بوسهها با لحن گرفته گفت:
"میخوام این رابطه رو رسمی کنم."
یونجی چشماشو باز کرد و با لبخند ملایم گفت:
"منظورت چیه؟"
جونگ کوک با چشمای جدی و عاشق گفت:
"میخوام به طور رسمی مال من بشی. هیچکس دیگهای حق نداره بهت نزدیک بشه."
یونجی گونههاش سرخ شد، اما با لبخند شیطون و لحن سکسی گفت:
"دوست دارم حست کنم…"
جونگ کوک لبخند زد و با اشتیاق دوباره یونجی رو بوسید. در همون حال، لباساشون یکی یکی افتاد و با نفسای عمیق و داغ به سمت اتاق رفتند.
اون شب… عشقشون بالاخره کامل شد.
و از اون شب به بعد، عشقشون دیگه فقط یه احساس نبود… بلکه به یه حقیقت شیرین و جاودانه تبدیل شد.
_END....
و پایان اینم به عشقه عروسم😂❤️
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.