پارت 34
پارت 34
یک هفته بعد
کوک
یک هفته که با اجبار پدر و مادرم با جینا ازدواج کردم من هیچ علاقه ای به او ندارم فقط وانمود میکنم پیش اونهم تو یه خونه نبودم فقط موقعی که پدرم میومد میرفتم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
تو یه پاساژ بزرگ داشتم خرید میکردم دیدم همه داشتن فرار میکردن تعجب کردم که چیشده یه مرد رو دیدم داشت با چندتا مرده دیگه که خیلی هیکل دار داره میاد قیافه مرده رو نمیدیدم درو پاساژ بست و
گفت: کسی حق نداره تا وقتی که همتون رو ندیدم بره بیرون
صداش خیلی اشنا بود دقت کردم دیدم وای نه اون کوک سریع رفتم و یجا قایم شدم موهامو انداختم جلو صورتم که منو نبینه یکی بلند شد و گفت: چی میخوای ازما
کوک: یه دختررو اینم از عکسش اگه پیداش نکنین همتون میمیرید
گفت: تو که خودت زن داری
کوک یه گلوله خالی کرد تو سرش
کوک: اگه اون دختره رو پیدا نکردید همتون میمیرید الان عکسش رو به همتون میدم
عکسش رو بین هممون پخش کردن عکس من بود خیلی ترسیده بودم
#کوک
#فیک
#سناریو
یک هفته بعد
کوک
یک هفته که با اجبار پدر و مادرم با جینا ازدواج کردم من هیچ علاقه ای به او ندارم فقط وانمود میکنم پیش اونهم تو یه خونه نبودم فقط موقعی که پدرم میومد میرفتم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
تو یه پاساژ بزرگ داشتم خرید میکردم دیدم همه داشتن فرار میکردن تعجب کردم که چیشده یه مرد رو دیدم داشت با چندتا مرده دیگه که خیلی هیکل دار داره میاد قیافه مرده رو نمیدیدم درو پاساژ بست و
گفت: کسی حق نداره تا وقتی که همتون رو ندیدم بره بیرون
صداش خیلی اشنا بود دقت کردم دیدم وای نه اون کوک سریع رفتم و یجا قایم شدم موهامو انداختم جلو صورتم که منو نبینه یکی بلند شد و گفت: چی میخوای ازما
کوک: یه دختررو اینم از عکسش اگه پیداش نکنین همتون میمیرید
گفت: تو که خودت زن داری
کوک یه گلوله خالی کرد تو سرش
کوک: اگه اون دختره رو پیدا نکردید همتون میمیرید الان عکسش رو به همتون میدم
عکسش رو بین هممون پخش کردن عکس من بود خیلی ترسیده بودم
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۷.۴k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.