من آدم حساسی نیستم وقتی خانهی والدینم را ترک کردم گریه

من آدم حساسی نیستم، وقتی خانه‌ی والدینم را ترک کردم گریه نکردم، وقتی گربه‌ام مرد گریه نکردم ، وقتی در ناسا کار پیدا کردم گریه نکردم و حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گریه نکردم! اما وقتی از روی ماه به زمین نگاه کردم بغضم گرفت با تردید با پرچمی که بنا بود روی ماه نصب کنم بازی می‌کردم از آن فاصله رنگ و نژاد و ملیتی نبود ما بودیم و یک خانه ‌ی گرد آبی، با خودم گفتم انسانها برای چه میجنگند؟!
انگشت شصتم را به سمت زمین گرفتم و کره زمین با آن عظمت پشت انگشت شصتم پنهان شد و من با تمام وجود اشک ریختم..

#نیل_آرمسترانگ (فضانورد)
دیدگاه ها (۳۰)

کمی مکثـــْــــ 🙏 روزهای سختی در زندگی آدم می رسدکه هیچ کسی...

تا جایی که می توانید سفر کنیدبه دور دست ترین جاهایی که می تو...

تنهایت می گذارد، تو می مانی و یک رد پاگرمای دست هایت می رود،...

دقیقا نمی‌دونم کجایِ یک رابطهباید دل رو به دریا زد نمی‌دونم ...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

پارت اول : شروع یک داستان

part ²²ا.ت: همونی که اون شب بهت گفتم...اگه به پلیس چیزی بگم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط