پارت

#پارت_4

با آلارم گوشیم از خواب پاشدم ساعت ۵ بود ، پاشدم دست و صورتمو ‌شستم و یه صبونه زدم توی رگ ،، بعدم رفتم لباس پوشیدمو و اماده شدم ، قربون داداشم بشم بدون اجازه از لبلسای اون برداشتم اونم کع رو لباساش حساس ، بفهمه نصفم میکنه ، از الان وقتی قیافشو کع میفهمه لبلساشو برداشتم تصور میکنم میترکم از خنده :))))


خیلی سمه ، وای خدا یا اینا چیه ساعت پنج صب باید بیاد توی مخم هعی ، باندو برداشتم خیلی سفت بستم جوری که اون یه ذره برآمدگی نداشتمم کلا پَخت شد ....


از همه حدافسی کردمو راه افتادم سمت عمارت جناب علیسان خان ، یکم دلشوره دارم ولی خب چیز مهمی نی ، ...

وارد عمارت شدم کلی پسر جوون اما با بدن اماده اونجا بودن فقط منو دو سه نفر دیه ریزه بودیم وگرنه بقیشون همشون گوریل بودن بابا ، اول توی صف واستادیمو اسممونو نوشتیم بعدم بهمون گفتن کع باید آزمون بدیم ، رسما پرام، پشمام، برگام هر چی که داشتمو نداشتم ریخ ، اخه حاجی کسی حرفی از ازمون نزده بود کع ای خدا ..


اینجور که گفتم آزمون اول بالا رفتن از طنابه ، کع خب من فول فولم توش از همون بچگی با پرهام مسابقه میزاشتیم و خب با اینکه دخترم اما همیشه من میبرم ،( جونننن سلطاننن )
آزمون دوم استقامت و دو بود ، رسما قرار بدد سر این دومیه پاره بشما و خب ازمون سوم ام مبارزه تن به تن بود ،

کارم توی مبارزه عالیه رسما ولی جلوی اینا خیلی ریزم اما خب به کار خودم اعتماد دارم ...



همه جم شده بودیم و منتظر اعلام داور بودیم که شبیه میمونا از طنابای بلندی که گذاشته بودن بالا بریم ...
دیدگاه ها (۰)

#پارت_5سوت و زدو مام شروع کردیم بالا رفتن پن دومین نفر رسیدم...

#پارت_6روبه روی هم واستادیم ، جلوش شبیه یه جوجه فسقلی بودم ا...

#پارت_3محدثه که رفت رفتم جلوی آیینه و یه نگا به خودم کردم ، ...

#پارت_2از اتاق پدر بزرگم زدم بیرونو رفتم توی اتاقم ، روی تخت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط